FoRGoTTEN 🍷⛓️
FoRGoTTEN 🍷⛓️
PT 11
خیلی ترس داشت
صدای کوبیدن و صدا های ناجور میومد
چا اون وو اومد داخل
چا اون وو: زود باش باید فرار کنی
ات: چی شده؟!
چا اون وو: فقط نگران نباش بدو و پشت سرت رو هم نگاه نکن
در اتاقی و باز کرد
منو به پله های مخفی برد
ات: ولی تو چی؟
چا اون وو: گفتم که همیشه مراقبتم
ات: نمی خوام تو هم بیا
چا اون وو: دوستت دارم ات ولی باید بری من خواناشامم از خودم محافظت میکنم برووو
منو باز زور پایین برد
تسلیم شدم و
بغلش کردم و از اونجا دور شدم
رسیدم به راهرو بن بست دری اونجا بود هرچقدر تلاش کردم باز نمیشد
ات: ده باز شو لعنتی
چوبی و دیدم برداشتم محکم به قفلش زدم
آخر باز شد دوییدم بیرون
توی یه کوچه تنگ و تاریک بودم از اونجا بیرون اومدم
به همون در نگاه کردم که یه چیز تاریک از اونجا داشتم به سمتم میومد
خیلی ترسیده بودم با عجله به سمت خیابون رفتم
می خواستم به اون طرف خیابون بدوئم
ولی یه ماشین محکم بهم برخورد کرد....
PT 11
خیلی ترس داشت
صدای کوبیدن و صدا های ناجور میومد
چا اون وو اومد داخل
چا اون وو: زود باش باید فرار کنی
ات: چی شده؟!
چا اون وو: فقط نگران نباش بدو و پشت سرت رو هم نگاه نکن
در اتاقی و باز کرد
منو به پله های مخفی برد
ات: ولی تو چی؟
چا اون وو: گفتم که همیشه مراقبتم
ات: نمی خوام تو هم بیا
چا اون وو: دوستت دارم ات ولی باید بری من خواناشامم از خودم محافظت میکنم برووو
منو باز زور پایین برد
تسلیم شدم و
بغلش کردم و از اونجا دور شدم
رسیدم به راهرو بن بست دری اونجا بود هرچقدر تلاش کردم باز نمیشد
ات: ده باز شو لعنتی
چوبی و دیدم برداشتم محکم به قفلش زدم
آخر باز شد دوییدم بیرون
توی یه کوچه تنگ و تاریک بودم از اونجا بیرون اومدم
به همون در نگاه کردم که یه چیز تاریک از اونجا داشتم به سمتم میومد
خیلی ترسیده بودم با عجله به سمت خیابون رفتم
می خواستم به اون طرف خیابون بدوئم
ولی یه ماشین محکم بهم برخورد کرد....
۸.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.