خلاصه همشون رفتن اتاق ترس حالا نوبت میرسه به ات

خلاصه همشون رفتن اتاق ترس حالا نوبت میرسه به ات
چشم بند رو در میاره و میبینه توی اتاق هس که خیلی ساکته
تلفن روی میز کناریش زنگ میخوره و میره جواب بده که یکی از پشت پای ات رو میگیره و ات و ات از اتاق میره به اتاق دوم ولی همچنان تلفن زنگ میخوره
اتاق دوم تاریکه کلیدش جواب دادن به تلفن هس
خلاصه ات برمیگره و دستشو دراز میکنه که تلفن رو برداره دوباره پای ات رو میگیرن و پشت تلفن میگن نباید به کسی که پاتو گرفته نگاه کنی فقط برو اتاق بدی و بلند بگو کلید ات اروم تلفن رو میزاره زمین و فرار میکنه سمت اتاق دوم و میگه کلیدددددد
وقتی چراغا روشن میشن افرادی توی اتاق بودن که انگار نقش افراد بیمار رو داشتن
و همشون داد میزنن و یه کاری میکنن مثلاً یکی سرشو میکوبه به دیوار و داد میزه
ات دستشو میزاره روی گوش هاش و میشینه روی زمین و گریه میکنه
ویو اعضا
همشون داشتن از یه مانیتور بزرگ ات رو میدیدن و میخنیدندتا اینکه ات نشست روی زمین ولی کسی نمیدونست ات داره گریه میکنه جز تهیونگ
تهیونگ سریع میره سمت بازی ،در ها رو باز میکنه

(۱۰ بعد ۹ بعد هشت تا میرسه به در دوم که ات اونجاست) و میرسه به ات و میگه بلند شو بریم
ات: نه نه ولم کنن
ته: ات منم تهیونگ
ات: برو اونو‌ر....ازم دور شو (نمیدید تهیونگه )

توی پشت صحنه همه سعی داشتن به اون افراد بگن که تمومش کنید ولی سیم هاشون قطع شده بود
تهیونگ بلند میشه و محکم داد میزنه و میگه: تمومش کنید (صداش توی هر ده اتاق
پیچید)

ات: گریهههههه
تهیونگ ات رو بغلش میگیره و میبره بیرون
ات گریه میکنه و میترسه چشماشو باز کنه
اعضا: ات...ات
ات: ولم کنید....تمومش کن
نامی: یکی اب بیاره
ته: ات...ات چشماتو باز کن..(بغلش میکنه محکم)
ته: دیگه تموم شد چشماتو باز کن
کارگردان و مدیر پشت صحنه: ما خیلی متاسفی...
جیمین: فقط از اینجا برید (عصبی)
ات: نه نه اونا اینجان..
بقیه اعضا: ات این فقط یه نوع بازی بود دیگه تموم شد
ته: منو ببین ....منو ببین چشماتو باز کن
ات یقه لباس تهیونگ رو ول نمی‌کرد و نگه داشتن بود و گریه میکرد که
جیمین مچ دست های ات رو میگیره و ات یقه تهیونگ جدا میکنه و میگه
ات بسته دیگه....
شوگا: جیمین اروم باش
جیمین: اتتت گفتم چشماتو باز کن
خلاصه ۱۵ دقیقه بعد ات چشماشو باز کرد
رفتن سوار ماشین شدن و رفتن خونه
شوگا: امروز روز بدی بود
/ ات خوابیده بود /
کوک : من میارمش خونه
جیمین 8: بزار من انجام بدم (جیمین طوری گفت که جایی برای بحث کردن نگذاشت)
کوک: باشه
دیدگاه ها (۰)

رفتن خونه جیمین ات رو برد توی اتاق خودشجین: بیارش توی اتاق خ...

(خوابیدن )ساعت : 7:00جیمین از خواب بیدار شد و چهره ات رو دید...

فیلم برداری شروع شد کارگردان: امروز براتون هزار تور اماده کر...

کوک رفت ات رو صدا کنه تق تق زد کوک: ات..ات: بله کوک: بیا صبح...

اعتراف شیرین پارت ۵:کوکی آروم به ته نزدیک شد ولی این نزدیکی ...

میکنه و میگه تهیونگ: بیبی داری عصبیم میکنی خونه من نه خونمون...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط