p19
شامشون رو تو نودلفروشی کوچیک اون اطراف خوردن و
جونگکوک حواسش بود که تهیونگ هیچ اشتهایی نداره و خیلی
آروم غذا میخوره. جونگکوک چیزی نگفت اما سرعت غذا
خوردنشو کم کرد تا بیشتر طول بکشه و تهیونگ مجبور شه
نودل بیشتری بخوره.
آخر کار تهیونگ به سمت مرد مغازه دار رفت تا پول نودلهارو
حساب کنه. وقتی پول رو داد، مرد با لبخند کثیفی بهش گفت:
تهیونگ اگه تو هر موقعیت دیگهای بود اهمیتی نمیداد و بهمهمون من باش خوشگله.
راحتی از کنارش رد میشد. اما اآلن لرزید چون نمیخواست
جلوی جونگکوک اینطور خطاب شه.
جونگکوک که با فاصلهی کمی پشت تهیونگ ایستاده بود با
شنیدن اون جمله سریعا جلوی تهیونگ قرار گرفت و با چهرهی
محکم و اخم روی پیشونیش رو به مرد گفت:
-اون خودش میدونه که خوشگله اما شما همه رو اینطور خطاب
میکنین یا منظور خاصی دارین؟
مرد با بیخیالی گفت و جونگکوک هر لحظه آماده بود تا دهن
کثیفشو پر از خون کنه.
تهیونگ در حالی که به خاطر حمایت جونگکوک و شنیدن
کلمهی خوشگل از دهن اون که تفاوت زیادی با لحن اون مرد
داشت سرخ شده بود و کمی هم ترسیده بود با دوتا دستش
بازوی جونگکوک رو گرفت و رو به چهرهی عصبانیش به
آرومی گفت:
شنیدن همین جمله و دیدن چهرهی معصوم و ترسیدهی تهیونگمشکلی نیست کوک... ل-لطفا دعوا نکن...بیا بریم.
کافی بود تا جونگکوک خشمشو نادیده بگیره.
---------------------
-دیگه هیچوقت به اون نودل فروشی نمیریم.
جونگکوک گفت و تهیونگ لبخند محوی زد.
توی تاکسی به سمت خونهی جونگکوک نشسته بودن. تهیونگ
سرشو به شیشهی تاکسی چسبونده بود و جونگکوک با فاصلهی
کمی کنارش نشسته بود. هوا بارونی بود و بخاری تاکسی
روشن بود. چشمای تهیونگ گرم شده بود اما سعی میکرد
نخوابه. هر از گاهی چشماش روی هم میافتاد و اون دوباره به
سختی بازشون میکرد.
جونگکوک حواسش بود که تهیونگ هیچ اشتهایی نداره و خیلی
آروم غذا میخوره. جونگکوک چیزی نگفت اما سرعت غذا
خوردنشو کم کرد تا بیشتر طول بکشه و تهیونگ مجبور شه
نودل بیشتری بخوره.
آخر کار تهیونگ به سمت مرد مغازه دار رفت تا پول نودلهارو
حساب کنه. وقتی پول رو داد، مرد با لبخند کثیفی بهش گفت:
تهیونگ اگه تو هر موقعیت دیگهای بود اهمیتی نمیداد و بهمهمون من باش خوشگله.
راحتی از کنارش رد میشد. اما اآلن لرزید چون نمیخواست
جلوی جونگکوک اینطور خطاب شه.
جونگکوک که با فاصلهی کمی پشت تهیونگ ایستاده بود با
شنیدن اون جمله سریعا جلوی تهیونگ قرار گرفت و با چهرهی
محکم و اخم روی پیشونیش رو به مرد گفت:
-اون خودش میدونه که خوشگله اما شما همه رو اینطور خطاب
میکنین یا منظور خاصی دارین؟
مرد با بیخیالی گفت و جونگکوک هر لحظه آماده بود تا دهن
کثیفشو پر از خون کنه.
تهیونگ در حالی که به خاطر حمایت جونگکوک و شنیدن
کلمهی خوشگل از دهن اون که تفاوت زیادی با لحن اون مرد
داشت سرخ شده بود و کمی هم ترسیده بود با دوتا دستش
بازوی جونگکوک رو گرفت و رو به چهرهی عصبانیش به
آرومی گفت:
شنیدن همین جمله و دیدن چهرهی معصوم و ترسیدهی تهیونگمشکلی نیست کوک... ل-لطفا دعوا نکن...بیا بریم.
کافی بود تا جونگکوک خشمشو نادیده بگیره.
---------------------
-دیگه هیچوقت به اون نودل فروشی نمیریم.
جونگکوک گفت و تهیونگ لبخند محوی زد.
توی تاکسی به سمت خونهی جونگکوک نشسته بودن. تهیونگ
سرشو به شیشهی تاکسی چسبونده بود و جونگکوک با فاصلهی
کمی کنارش نشسته بود. هوا بارونی بود و بخاری تاکسی
روشن بود. چشمای تهیونگ گرم شده بود اما سعی میکرد
نخوابه. هر از گاهی چشماش روی هم میافتاد و اون دوباره به
سختی بازشون میکرد.
۴.۰k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.