پارت52
#پارت52
چهارنفری وارد زمین چمن شدند .
بهنام روبه مهری و عاطفه گفت :
_جان داداشا دیگ جلو تر نمیشه اومد .
عاطفه خندید و مهری چشم غره ای به بهنام رفت .
آرش کنار بهنام و فرشید ایستاد و با دیدن دخترا گفت :
+بهنام معرفی نمیکنی؟
نگاه مهری به دهان بهنام بود .
فقط منتظر بود بگوید ، دوست دختر روزبه است تا روزگارش را سیاه کند .
فرشید زودتر گفت :
+خانوما از آشناهامونن.
اومدن چنتا عکس بگیرن.
عاطفه_سلام آقا آرش از دیدنتون خیلی خوشحالم !
آرش_علیک سلام ، مرسی ممنون .
مهری هم مشغول سلام و احوال پرسی و عکس گرفتن با آرش شد.
...
بهنام به شانه ی فرشید ضربه ای زد وگفت :
+برو ازش معذرت خواهی کن شاید برگشتنی بردمون خونه ! یالا ...
فرشید خندید و تند تند ابروهایش را بالا پایین کرد و گفت :
_آب که از سر گذشت ، چه یک وجب چه صد وجب .
ما که با تاکسی اومدیم ،
حالا بزارمیخوام ، فیلمشو نشون بچه ها بدم دور هم بخندیم .
و از همان فاصله داد زد :
+احوال داداش روزبه ؟
....
چهارنفری وارد زمین چمن شدند .
بهنام روبه مهری و عاطفه گفت :
_جان داداشا دیگ جلو تر نمیشه اومد .
عاطفه خندید و مهری چشم غره ای به بهنام رفت .
آرش کنار بهنام و فرشید ایستاد و با دیدن دخترا گفت :
+بهنام معرفی نمیکنی؟
نگاه مهری به دهان بهنام بود .
فقط منتظر بود بگوید ، دوست دختر روزبه است تا روزگارش را سیاه کند .
فرشید زودتر گفت :
+خانوما از آشناهامونن.
اومدن چنتا عکس بگیرن.
عاطفه_سلام آقا آرش از دیدنتون خیلی خوشحالم !
آرش_علیک سلام ، مرسی ممنون .
مهری هم مشغول سلام و احوال پرسی و عکس گرفتن با آرش شد.
...
بهنام به شانه ی فرشید ضربه ای زد وگفت :
+برو ازش معذرت خواهی کن شاید برگشتنی بردمون خونه ! یالا ...
فرشید خندید و تند تند ابروهایش را بالا پایین کرد و گفت :
_آب که از سر گذشت ، چه یک وجب چه صد وجب .
ما که با تاکسی اومدیم ،
حالا بزارمیخوام ، فیلمشو نشون بچه ها بدم دور هم بخندیم .
و از همان فاصله داد زد :
+احوال داداش روزبه ؟
....
۲.۶k
۲۲ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.