لجباز جذابP43
لجباز_جذابP43
×چه بلایی؟
+باز تهیونگ و کوک.. یه چرتی میگن..(یواش)
×اونا هیچ غلطی نمیتونن بکنن..
بیا پشتم سوار شوو
÷پاش که نشکسته؟
+راست میگه.. میتونم درکت کنم خیلی شوکه شدی..
×ارههه..
+کوک کجا رفت؟
÷چی؟
+چیزه.. میگمم کاریش نشده باشهه..
÷نترس... آیو یه دقیقه بیت کارت دارمم...
×چیه؟
آیو تهیوونگگ رفتن من موندمم و این لباس خونی که نمیتونم چیکار بکنممم... کتم رو پوشیدمم اومدم بیروون...
+عههه کجا رفتن؟ اخخ دستممم
ملیسا: هی تووو
+باز ایننن...
چیههه باز؟
ملیسا: انقدر تو کار خلاف بودی خسته نشدی؟ از اخر دستتم زدی ناکار کردد..
+به تو چه ربطی داره..؟ هاااا
ملیسا: بدبخت واسه خودتم
+تو دهنتو ببندی نمیگن لالی.. نیاز به دلسوزیه کسی هم ندارمم
ملیسا: از من گفتن بود
+بکش کنار...
ـــــــــــــــــــــــــــ
درمانگاه
×کوک چا اوون وو خوبه؟
_خوبهه.. ات کجاست؟
×داره میاد... عهههه تهیونگگ ات نیومد که...
_باز شما دوتا ات و تنها گذاشتین.. ببین اگه یه مو از سرش کم بشه من میدونم با تووو
شما اینجا باشین تا من بیاممم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
+اخخخ... کجا رفتن...
برم تو کلاس...؟ اه
رفتم سمت کلاسااا
_عههه چرا داره میرهه توو..
+ببخشید شما آیو و تهیونگو ندیدین؟
؛ جووون چه دختر سک*سییی
*دهنتووو ببنددد
؛ به تو چه اصلاا
+جیمینن.. آیو و تهیونگو ندیدی؟
_ات... جیمین
تا کوک رو دیدمم پریدمم توی بغلششش
_خوبی؟
*کوک...؟ خبراییه؟
_بیا درمانگاه... زوود باش بریم ات
+من میرم سرکلاس زنگ بعد میام پیش اوون وو
_چیمیگی... برا دستت باید بیای
+نههه...
که یهو بغلمم کرد...
+هیی بزارمم زمیننن... با تووو امم
_خبب با ادمایی مثل تو لجباز باید اینطوری رفتار کرد دیگه..
+یاااا... میکشمتتتت
_اگه تونستی بکش...
ــــــــــــــــــــــــ
درمانگاه..
+یااا نمیبخشمت...
*آیو.. تو اینجایی؟
×اومدین..
_زوود باش بیاا...
+یااا...
_بغلت کنم؟
+نه خیر خودم میاممم.. اگه جرعت داری این کارو جلوو تهیونگ بکن...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند مین بعد...
×ات بهتری؟
+با من حرف نزن..
÷تو قهر کنی نکنی مامان بابا با خبر شدن الانم گفتن تو راهن دارن میان.. خخ
×هوففف بسته دیگه عصباشوو خورد نکن...
÷اصلا دلم میخواد به کسی مربوط نیست
÷چیی؟ کوک نگاه کن داره چی میگه؟
+ولش کنین برین بیروون...(باز دوباره بیرون کرد)
×همگی بیرووون..
÷نکنه دوباره میخوای فرار کنی؟
×گفتن همه بیرووون اقای تهیونگگ
÷اووهههه درست صحبت کن
×دلمم نمیخواددد
*آیو بس کن دیگههه
×خب خیلی رو مخهههه
+همه بیرین جیمین بمونه...
×اوک کوک و تهیونگ زوود باشین..
_چیییی تو و جیمین؟ مطمئنی؟
+ارههه
ـــــــــــــــــــــــــــــ
+جیمین
*اوم؟
+میتونی فراریم بدی؟
*ات... نمیتونییی
+تو رو خدا فقط تو میتونییی
*متاسفمم
+جییمییینن خواهش میکنمم الان مامان بابام میان شرر درست میشهههه... بابام نمیدونه دستممم اینجوریه بعدش میگرده دنبال کسی که اینجوری کرده و وقتیم که همچی رو بفهمه دیگه نمیزاره من با شما ها بیام چون هوسوک قبلا دوستم بووده..
*اتت... فکر نکنم بابات بیاد تهیونگ الکی گفت... مامانت میاد با مامان چا اوون ووبا چند تا از مامان بچه های دیگهه بخاطر این اشوپ
+هففف... اصلا برووو بیروون
*ات عصبانی نشووو
_حرفاتون تموم شد؟
+اوومم
×چه بلایی؟
+باز تهیونگ و کوک.. یه چرتی میگن..(یواش)
×اونا هیچ غلطی نمیتونن بکنن..
بیا پشتم سوار شوو
÷پاش که نشکسته؟
+راست میگه.. میتونم درکت کنم خیلی شوکه شدی..
×ارههه..
+کوک کجا رفت؟
÷چی؟
+چیزه.. میگمم کاریش نشده باشهه..
÷نترس... آیو یه دقیقه بیت کارت دارمم...
×چیه؟
آیو تهیوونگگ رفتن من موندمم و این لباس خونی که نمیتونم چیکار بکنممم... کتم رو پوشیدمم اومدم بیروون...
+عههه کجا رفتن؟ اخخ دستممم
ملیسا: هی تووو
+باز ایننن...
چیههه باز؟
ملیسا: انقدر تو کار خلاف بودی خسته نشدی؟ از اخر دستتم زدی ناکار کردد..
+به تو چه ربطی داره..؟ هاااا
ملیسا: بدبخت واسه خودتم
+تو دهنتو ببندی نمیگن لالی.. نیاز به دلسوزیه کسی هم ندارمم
ملیسا: از من گفتن بود
+بکش کنار...
ـــــــــــــــــــــــــــ
درمانگاه
×کوک چا اوون وو خوبه؟
_خوبهه.. ات کجاست؟
×داره میاد... عهههه تهیونگگ ات نیومد که...
_باز شما دوتا ات و تنها گذاشتین.. ببین اگه یه مو از سرش کم بشه من میدونم با تووو
شما اینجا باشین تا من بیاممم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
+اخخخ... کجا رفتن...
برم تو کلاس...؟ اه
رفتم سمت کلاسااا
_عههه چرا داره میرهه توو..
+ببخشید شما آیو و تهیونگو ندیدین؟
؛ جووون چه دختر سک*سییی
*دهنتووو ببنددد
؛ به تو چه اصلاا
+جیمینن.. آیو و تهیونگو ندیدی؟
_ات... جیمین
تا کوک رو دیدمم پریدمم توی بغلششش
_خوبی؟
*کوک...؟ خبراییه؟
_بیا درمانگاه... زوود باش بریم ات
+من میرم سرکلاس زنگ بعد میام پیش اوون وو
_چیمیگی... برا دستت باید بیای
+نههه...
که یهو بغلمم کرد...
+هیی بزارمم زمیننن... با تووو امم
_خبب با ادمایی مثل تو لجباز باید اینطوری رفتار کرد دیگه..
+یاااا... میکشمتتتت
_اگه تونستی بکش...
ــــــــــــــــــــــــ
درمانگاه..
+یااا نمیبخشمت...
*آیو.. تو اینجایی؟
×اومدین..
_زوود باش بیاا...
+یااا...
_بغلت کنم؟
+نه خیر خودم میاممم.. اگه جرعت داری این کارو جلوو تهیونگ بکن...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند مین بعد...
×ات بهتری؟
+با من حرف نزن..
÷تو قهر کنی نکنی مامان بابا با خبر شدن الانم گفتن تو راهن دارن میان.. خخ
×هوففف بسته دیگه عصباشوو خورد نکن...
÷اصلا دلم میخواد به کسی مربوط نیست
÷چیی؟ کوک نگاه کن داره چی میگه؟
+ولش کنین برین بیروون...(باز دوباره بیرون کرد)
×همگی بیرووون..
÷نکنه دوباره میخوای فرار کنی؟
×گفتن همه بیرووون اقای تهیونگگ
÷اووهههه درست صحبت کن
×دلمم نمیخواددد
*آیو بس کن دیگههه
×خب خیلی رو مخهههه
+همه بیرین جیمین بمونه...
×اوک کوک و تهیونگ زوود باشین..
_چیییی تو و جیمین؟ مطمئنی؟
+ارههه
ـــــــــــــــــــــــــــــ
+جیمین
*اوم؟
+میتونی فراریم بدی؟
*ات... نمیتونییی
+تو رو خدا فقط تو میتونییی
*متاسفمم
+جییمییینن خواهش میکنمم الان مامان بابام میان شرر درست میشهههه... بابام نمیدونه دستممم اینجوریه بعدش میگرده دنبال کسی که اینجوری کرده و وقتیم که همچی رو بفهمه دیگه نمیزاره من با شما ها بیام چون هوسوک قبلا دوستم بووده..
*اتت... فکر نکنم بابات بیاد تهیونگ الکی گفت... مامانت میاد با مامان چا اوون ووبا چند تا از مامان بچه های دیگهه بخاطر این اشوپ
+هففف... اصلا برووو بیروون
*ات عصبانی نشووو
_حرفاتون تموم شد؟
+اوومم
۱۳.۴k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.