لجباز جذاب P42
لجباز_جذاب P42
_ات حالش بد ترهه نمیبینی؟
+نه من خوبمم... باندو بده آیو
_ساکت شوو ات...
+گفتم حالم خوبههه..
_داره ازت خون میره نمیبینی؟
+خب بره.. اون معلوم نیست کی اینجوری شدههه
×تهیونگ باند و بگیر بیار...
_تهیونگ برو از یه جا دیگه بیار..
+جونگ کووووک بده بهش
÷ات خوبی؟.. چرا.. چرا لختی؟
+لباسمو گرفتمم
÷کوک بلند شووو
_الان دستش مهم ترههه
×اوون وو صدامو میشنوی؟ تهیونگ تورو خدا یه کاری بکن... الان میمیره بدبخت.. هققق
+وااای نکنه بمیره.. ما بشیم قاتل؟
_چرت نگووو.. یکی باید مواظب تو باشه.. نمیری..
×اوون وو بیدار شوو لطفااا
÷پاشو تا خودم نگاه کنممم
×نمیخوام برو یه چیزی بیار
÷آیوو.
×چیه؟
÷بهش دست نزن..
×بروو بابا.. برو برا خواهر خودت غیرتی شوو که الان تو بغل عشقش لخته...
+دهنتو ببند آیو. اون قدرامم لخت نیستمم... لباس دارمم
÷جونگ کوک باندو بدهه
خواستم باندو بردارم که جونگ کوک برش داشتت
_نمیشهه..
÷حالا که باندو نمیدی لباستو در بیارر
_خودت در بیارر
+من که لباسمو در اوردممم هنینو بده بهشووون
_بپوشش
+نمیتونم دستم خیلی درد میکنهه
÷آیو داری چه غلطی میکنی..
×من مثل شما ها نیستم دعوا کنم..بدبخت اب شد شما در نیاوردین من در میارمم
÷آیو.دست بزنی بهش با من طرفییی
_آیو بیا اینجا مواظب ات باش خودم لباسمو..درمیارمم
×ببین اقا تهیونگ که مثلا خیلی غیرتی اگه یه بار دیگه تهدیدم کنی..اون وقت یه کاری میکنممم ک..
_اووو بسههه..
بالاخره تصمیم گرفته شد...
کوک رفت پیش چا اوون وو..
آیو اومد جای من..
×تهیونگ..روتو بکن اون ور کار دارمم
÷خیلی خب...تو نمیخوای لباستو دربیاری؟
×اوکی..
هر دو طرف مشغول بودیممم...
آیو دست منو باند پیچی کرد و تهیونگ و کوک هم زخم چا اوون وو رو بستن..
×تموم شد؟
÷حواست اینجا باشه کوک..
×مال ما تمومهه
÷اوکی
_خبب..
~کوکک
÷اوون وو؟ خوبی؟
~جیین.. کار.. اونه..
_میتونی پشتم سوار شی؟
~اومم (خببب یادم رفت توضیح بدم کوک لخت نشده کامل یک تیشرت زیر لباسش پوشیده منحرف نباشین)
×هققق... اوون وووو.. هقق
+ساکت باش دیگهه... الان باز یه بلایی سرمون میاد..
_ات حالش بد ترهه نمیبینی؟
+نه من خوبمم... باندو بده آیو
_ساکت شوو ات...
+گفتم حالم خوبههه..
_داره ازت خون میره نمیبینی؟
+خب بره.. اون معلوم نیست کی اینجوری شدههه
×تهیونگ باند و بگیر بیار...
_تهیونگ برو از یه جا دیگه بیار..
+جونگ کووووک بده بهش
÷ات خوبی؟.. چرا.. چرا لختی؟
+لباسمو گرفتمم
÷کوک بلند شووو
_الان دستش مهم ترههه
×اوون وو صدامو میشنوی؟ تهیونگ تورو خدا یه کاری بکن... الان میمیره بدبخت.. هققق
+وااای نکنه بمیره.. ما بشیم قاتل؟
_چرت نگووو.. یکی باید مواظب تو باشه.. نمیری..
×اوون وو بیدار شوو لطفااا
÷پاشو تا خودم نگاه کنممم
×نمیخوام برو یه چیزی بیار
÷آیوو.
×چیه؟
÷بهش دست نزن..
×بروو بابا.. برو برا خواهر خودت غیرتی شوو که الان تو بغل عشقش لخته...
+دهنتو ببند آیو. اون قدرامم لخت نیستمم... لباس دارمم
÷جونگ کوک باندو بدهه
خواستم باندو بردارم که جونگ کوک برش داشتت
_نمیشهه..
÷حالا که باندو نمیدی لباستو در بیارر
_خودت در بیارر
+من که لباسمو در اوردممم هنینو بده بهشووون
_بپوشش
+نمیتونم دستم خیلی درد میکنهه
÷آیو داری چه غلطی میکنی..
×من مثل شما ها نیستم دعوا کنم..بدبخت اب شد شما در نیاوردین من در میارمم
÷آیو.دست بزنی بهش با من طرفییی
_آیو بیا اینجا مواظب ات باش خودم لباسمو..درمیارمم
×ببین اقا تهیونگ که مثلا خیلی غیرتی اگه یه بار دیگه تهدیدم کنی..اون وقت یه کاری میکنممم ک..
_اووو بسههه..
بالاخره تصمیم گرفته شد...
کوک رفت پیش چا اوون وو..
آیو اومد جای من..
×تهیونگ..روتو بکن اون ور کار دارمم
÷خیلی خب...تو نمیخوای لباستو دربیاری؟
×اوکی..
هر دو طرف مشغول بودیممم...
آیو دست منو باند پیچی کرد و تهیونگ و کوک هم زخم چا اوون وو رو بستن..
×تموم شد؟
÷حواست اینجا باشه کوک..
×مال ما تمومهه
÷اوکی
_خبب..
~کوکک
÷اوون وو؟ خوبی؟
~جیین.. کار.. اونه..
_میتونی پشتم سوار شی؟
~اومم (خببب یادم رفت توضیح بدم کوک لخت نشده کامل یک تیشرت زیر لباسش پوشیده منحرف نباشین)
×هققق... اوون وووو.. هقق
+ساکت باش دیگهه... الان باز یه بلایی سرمون میاد..
۱۴.۳k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.