Part30
#Part30
فردا عصر ...
#یاشار
مونده بودم که چی بپوشم ...
بعد از چند دقیقه که بین پیراهن ها و کتا گم شده بودم هلیا بایه تیپ پسرونه اومد تو و :
- من امادم .
- باشه ...
راستی ... بیا بگو چی بپوشم موندم توش ...
- با این ترکیه ای ها راحتی ؟ منظورم اینه که ... زیاد رفت و آمد داری باهاشون؟
- آره تقریبا ...
- میتونی یه پیرهن سفیدو شلوار طوسی یا یه پیرهن مشکی و شلوار مشکی بپوشی !
- خوبه ! مشکی میپوشم ...
- پس من توی ماشین منتظرت ام .
باسر جوابشو دادم و بعد از آماده شدنم با یه عطر خنک کارمو تموم کردم
1ساعت بعد ...
فرودگاه ...
هم قدم با هلیا وارد فرودگاه شدیم ...
تیپش و اخمش خوب بود نمیزاشت آدم فک کنه بچس یا سوسولیه
- اسم مرده چیه ؟
- علیهان ... با پسرش اومده پسرش ارسلانه
آدم خوبی نیستن دورشون نرو خیلی ...
- اوکی!
بعد از چند دقیقه علیهان و دارو دستش و وقتی که چمدون تو دست دارن دیدم و با سر به هلیا گفتم
پسرش ارسلان خیلی هیز بود اصلا دوست نداشتم به هلیا نزدیک بشه پس این چند روز و دور شوخی و لبخند کنار میزارم تا پرو نشه
علیهان و ارسلان با لبخندشروع کردن به حرف زدن
- مِربا آبي(سلام داداش)
- مِربا(سلام)
و منم فقط به یه :
-مِربا علیهان بی (سلام آقا علیهان)
اکتفا کردم
ارسلان با اون لبخند کثیفش و لهجه ترکی پرسید :
- معرفی نمیکنی ؟!
هلیا اخمی کرد و گفت :
- بن هلی آیم. یِنی اویه (من هلیا هستم عضو جدید )
فردا عصر ...
#یاشار
مونده بودم که چی بپوشم ...
بعد از چند دقیقه که بین پیراهن ها و کتا گم شده بودم هلیا بایه تیپ پسرونه اومد تو و :
- من امادم .
- باشه ...
راستی ... بیا بگو چی بپوشم موندم توش ...
- با این ترکیه ای ها راحتی ؟ منظورم اینه که ... زیاد رفت و آمد داری باهاشون؟
- آره تقریبا ...
- میتونی یه پیرهن سفیدو شلوار طوسی یا یه پیرهن مشکی و شلوار مشکی بپوشی !
- خوبه ! مشکی میپوشم ...
- پس من توی ماشین منتظرت ام .
باسر جوابشو دادم و بعد از آماده شدنم با یه عطر خنک کارمو تموم کردم
1ساعت بعد ...
فرودگاه ...
هم قدم با هلیا وارد فرودگاه شدیم ...
تیپش و اخمش خوب بود نمیزاشت آدم فک کنه بچس یا سوسولیه
- اسم مرده چیه ؟
- علیهان ... با پسرش اومده پسرش ارسلانه
آدم خوبی نیستن دورشون نرو خیلی ...
- اوکی!
بعد از چند دقیقه علیهان و دارو دستش و وقتی که چمدون تو دست دارن دیدم و با سر به هلیا گفتم
پسرش ارسلان خیلی هیز بود اصلا دوست نداشتم به هلیا نزدیک بشه پس این چند روز و دور شوخی و لبخند کنار میزارم تا پرو نشه
علیهان و ارسلان با لبخندشروع کردن به حرف زدن
- مِربا آبي(سلام داداش)
- مِربا(سلام)
و منم فقط به یه :
-مِربا علیهان بی (سلام آقا علیهان)
اکتفا کردم
ارسلان با اون لبخند کثیفش و لهجه ترکی پرسید :
- معرفی نمیکنی ؟!
هلیا اخمی کرد و گفت :
- بن هلی آیم. یِنی اویه (من هلیا هستم عضو جدید )
۱.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.