the building infogyg پارت57
#the_building_infogyg #پارت57
رکسانا
خوب خوب سوار ماشین شدم آخه کت
وشلوار سفید خاک به سرت کنن البته
از حق نگذریم خوشتیپ شده بود
چقدر حیف رزا رفت نمیتونه رفتن منوببینه هیع
تهیونگ:هوشت ببین منو تا زمانی که با
چان بقیه پسرا از تبریک وخوش آمد
گویی برنگشتیم حق اینکه از سالن
بیرون بری نداری
من:الآن دستور بود یا خواهش
تهیونگ:دستوره توکی هستی اخه
تو دلم هرچی فوش بود و نبود بهش
گفتم پسره الدنگ فک کرده کیه حقشه
پادشاه مجازاتش کنه بعد فرارم حقشه
وارد عمارت شدیم رفتم جایی بقیه
که آچا اومد سمتمون خیلی خوشگل
شده بود خواهریم
من:خینگ عشق میبینم سر عقل اومدی
می.یونگ:بالاخره یه حرکتی زدی چشم آبی
آچا:هیع چشم جنگلی جان راستی بیاین
کیفاتون بزارین تو اتاق من
من:بوشه
رفتیم تو اتاقش
آچا:خوب فهمیدین کی سرشون گرمه
همه
می.هی:طبق گفته ها بک موقعی که
میخوان به بقیه خاندان ها تبریک بگن
من:یعنی ما همون موقع
ریکا:درسته شماها همون موقع باید
فرار کنین
ما:ریکا ترسیدیم
ریکا:ببخشید ولی باید عادت کنین
امشب ماه زیر ابر یکم برام مشکلع محافظت ازتون اما تلاش خودمو
میکنم
ریتسکا:به علاوه منم سر اون نگهبانا رو
گرم میکنم طبق قولی که به سوک و
آچا دادم
من:ممنونیم ازت
ریتسکا:حرفشم نزنین خوب من میرم
نزدیک دروازه رسیدین بهم مسیج بدین
هردوشون ناپدید شدن
***///****////****///
تهیونگ
من:خوب دیگه کم کم باید آماده شیم
چان:میگم بنظرتون کی شحص خاصه
بک:اینا همشون یه جوری خاص هستن تشخیصش سخته!
یونگ:خاندان گرگینه والف وپری
وفرشته هاسیاه وسفید هم هستن
من:میخوایی بگی باید بیشتر
حواسمون جمعشون باشه درسته
جیهوپ:نه بشین باهاشون خاله بازی
کن حرفا میزنی برادر من
من:حرف نزنی نمیگن لاله
جیهوپ:اتفاقا میگن
من:آخ دلم میخواد گردنتو بشکنم وقتی
میری رومخم
جیهوپ:حرف نزن بینم بابا
رکسانا
خوب خوب سوار ماشین شدم آخه کت
وشلوار سفید خاک به سرت کنن البته
از حق نگذریم خوشتیپ شده بود
چقدر حیف رزا رفت نمیتونه رفتن منوببینه هیع
تهیونگ:هوشت ببین منو تا زمانی که با
چان بقیه پسرا از تبریک وخوش آمد
گویی برنگشتیم حق اینکه از سالن
بیرون بری نداری
من:الآن دستور بود یا خواهش
تهیونگ:دستوره توکی هستی اخه
تو دلم هرچی فوش بود و نبود بهش
گفتم پسره الدنگ فک کرده کیه حقشه
پادشاه مجازاتش کنه بعد فرارم حقشه
وارد عمارت شدیم رفتم جایی بقیه
که آچا اومد سمتمون خیلی خوشگل
شده بود خواهریم
من:خینگ عشق میبینم سر عقل اومدی
می.یونگ:بالاخره یه حرکتی زدی چشم آبی
آچا:هیع چشم جنگلی جان راستی بیاین
کیفاتون بزارین تو اتاق من
من:بوشه
رفتیم تو اتاقش
آچا:خوب فهمیدین کی سرشون گرمه
همه
می.هی:طبق گفته ها بک موقعی که
میخوان به بقیه خاندان ها تبریک بگن
من:یعنی ما همون موقع
ریکا:درسته شماها همون موقع باید
فرار کنین
ما:ریکا ترسیدیم
ریکا:ببخشید ولی باید عادت کنین
امشب ماه زیر ابر یکم برام مشکلع محافظت ازتون اما تلاش خودمو
میکنم
ریتسکا:به علاوه منم سر اون نگهبانا رو
گرم میکنم طبق قولی که به سوک و
آچا دادم
من:ممنونیم ازت
ریتسکا:حرفشم نزنین خوب من میرم
نزدیک دروازه رسیدین بهم مسیج بدین
هردوشون ناپدید شدن
***///****////****///
تهیونگ
من:خوب دیگه کم کم باید آماده شیم
چان:میگم بنظرتون کی شحص خاصه
بک:اینا همشون یه جوری خاص هستن تشخیصش سخته!
یونگ:خاندان گرگینه والف وپری
وفرشته هاسیاه وسفید هم هستن
من:میخوایی بگی باید بیشتر
حواسمون جمعشون باشه درسته
جیهوپ:نه بشین باهاشون خاله بازی
کن حرفا میزنی برادر من
من:حرف نزنی نمیگن لاله
جیهوپ:اتفاقا میگن
من:آخ دلم میخواد گردنتو بشکنم وقتی
میری رومخم
جیهوپ:حرف نزن بینم بابا
۴.۸k
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.