سناریو
#سناریو
#استری_کیدز
وقتی میری بیرون و چند تا پسر.....
(به عنوان عضو نهم)
ساعت از ده شب گزشته بود و تو داشتی باسونگمین دعوا میکردی چون میخواستی بهش بفهمونی سر دنس چیک چیک بوم نباید به پات لگد بزنه
+یااا نباید با لگد بزنی به پام مگه نمیدونی پام درد میگیره هااا؟؟
_ببخشید شب بود سیبیلاتون رو ندیدم !! (با لحنی طعنهآمیز )
+یاااا(با جیغ) هم داری دنسو خراب میکنی هم به من صدمه میزنی تازه طلبکار هم هستی؟ تو دیگه نوبرشی!!
_لازم نکرده یه تازه وارد بهم دنس یاد بده!
با این حرفش اشک تو چشمات جمع شد، درسته بعد از تشکیل شدن گروه و دبیوشون به گروه اومدی ولی بازم خیلی تلاش کرده بودی.و بدون هیچ حرفی کمپانی رو ترک کردی
÷(چان) همینو میخواستی؟
&(جونگین ) هیونگ زیاده روی کردی!
بقیه اعضاهم هنوز تو شک بودن که با صدای هیونجین به خودشون اومدن
<(هیونجین ) من ا.تو میشناسم حتما رفته یکم هوابخوره زود برمیگرده
پسرا دلشونو به حرف هیونجین خوش کردن در حالی نمیدونستن چه اتفاقی در انتظارشونه......
ویو ا.ت
داشتی توی کوچه پسکوچه ها قدم میزدی که یدفه موهات توسط شخصی کشیده شد. از درد ناله ای کردی که باعث شد خندشون بگیره
*چیشد ناز نازی خانوم دردت اومد؟
اونو میشناختی همون کسی بود که تو دوران کارآموزی بهت قلدری میکرد . آخرسر هم بخاطر همین کارش اخراجش کردن
*نباید منو گزارش میدادی! اگه بخاطر توعه عوضی نبود الان من یه آیدل مشهور بودم
*پسرا.... تا حد مرگ بزنیدش
میخواستی توام دعوا رو شروع کنی ولی بادیدن خبر نگاری که پشت درخت قائم شده بود و داشت یواشکی فیلم میگرفت فکر کردی بهتره هیچ کاری انجام ندی تا برات شر نشه
چن مین بعد
از حس درد به خودت پیچیده بودی و پسرای رو بروت با لگد به سر تاسر بدت میزدن
که متوجه شده خبر نگار نیست
لبخندی پر رنگی روی صورتت نشت ولی اون یه لبخند عادی نبود...از اون نوع لبخند شیطانی ها بود
+استاپ....استاپ .... بنظرم یکی بزرگ شده که جرعت میکنه روی عضو استری کیدز دست بلند کنه!!!
پسر روبروت مات و مبهوت داشت نگات میکرد یه یه مشت کوبوندی توصورتش
*اوه مثل اینکه این عوضی کوچولو دعوا یاد گرفته
درسته...دعوا یاد گرفته بودی..... فلیکس بهت یاد داده بود حرکسی بهت بی احترامی کرد بزنی آسفالتش کنی!!!
خواست بهت مشد بزنه که جاخالی دادی و با لگد زدی جایی که نباید و........
ویو کمپانی
پسرا داشتن باهم حرف میزدن که متوجه صدای ناله چند تا پسر شدن.....
بدو بدو به سمت پنجره دویدن ولی چیزی معلوم نبود که....
÷هی ....هی پسرا ا.تتت
&خداکنه براش اتفاقی نیوفتاده باشه(همینطور که داشت میدویید اینو گفت)
"(فلیکس ) من بیشتر نگران پسر ها ام
همینطور که داشتن دنبال صدا میگشتن تا تورو پیدا کنن و نجاتت بدن که بادیدنت ............
#استری_کیدز
وقتی میری بیرون و چند تا پسر.....
(به عنوان عضو نهم)
ساعت از ده شب گزشته بود و تو داشتی باسونگمین دعوا میکردی چون میخواستی بهش بفهمونی سر دنس چیک چیک بوم نباید به پات لگد بزنه
+یااا نباید با لگد بزنی به پام مگه نمیدونی پام درد میگیره هااا؟؟
_ببخشید شب بود سیبیلاتون رو ندیدم !! (با لحنی طعنهآمیز )
+یاااا(با جیغ) هم داری دنسو خراب میکنی هم به من صدمه میزنی تازه طلبکار هم هستی؟ تو دیگه نوبرشی!!
_لازم نکرده یه تازه وارد بهم دنس یاد بده!
با این حرفش اشک تو چشمات جمع شد، درسته بعد از تشکیل شدن گروه و دبیوشون به گروه اومدی ولی بازم خیلی تلاش کرده بودی.و بدون هیچ حرفی کمپانی رو ترک کردی
÷(چان) همینو میخواستی؟
&(جونگین ) هیونگ زیاده روی کردی!
بقیه اعضاهم هنوز تو شک بودن که با صدای هیونجین به خودشون اومدن
<(هیونجین ) من ا.تو میشناسم حتما رفته یکم هوابخوره زود برمیگرده
پسرا دلشونو به حرف هیونجین خوش کردن در حالی نمیدونستن چه اتفاقی در انتظارشونه......
ویو ا.ت
داشتی توی کوچه پسکوچه ها قدم میزدی که یدفه موهات توسط شخصی کشیده شد. از درد ناله ای کردی که باعث شد خندشون بگیره
*چیشد ناز نازی خانوم دردت اومد؟
اونو میشناختی همون کسی بود که تو دوران کارآموزی بهت قلدری میکرد . آخرسر هم بخاطر همین کارش اخراجش کردن
*نباید منو گزارش میدادی! اگه بخاطر توعه عوضی نبود الان من یه آیدل مشهور بودم
*پسرا.... تا حد مرگ بزنیدش
میخواستی توام دعوا رو شروع کنی ولی بادیدن خبر نگاری که پشت درخت قائم شده بود و داشت یواشکی فیلم میگرفت فکر کردی بهتره هیچ کاری انجام ندی تا برات شر نشه
چن مین بعد
از حس درد به خودت پیچیده بودی و پسرای رو بروت با لگد به سر تاسر بدت میزدن
که متوجه شده خبر نگار نیست
لبخندی پر رنگی روی صورتت نشت ولی اون یه لبخند عادی نبود...از اون نوع لبخند شیطانی ها بود
+استاپ....استاپ .... بنظرم یکی بزرگ شده که جرعت میکنه روی عضو استری کیدز دست بلند کنه!!!
پسر روبروت مات و مبهوت داشت نگات میکرد یه یه مشت کوبوندی توصورتش
*اوه مثل اینکه این عوضی کوچولو دعوا یاد گرفته
درسته...دعوا یاد گرفته بودی..... فلیکس بهت یاد داده بود حرکسی بهت بی احترامی کرد بزنی آسفالتش کنی!!!
خواست بهت مشد بزنه که جاخالی دادی و با لگد زدی جایی که نباید و........
ویو کمپانی
پسرا داشتن باهم حرف میزدن که متوجه صدای ناله چند تا پسر شدن.....
بدو بدو به سمت پنجره دویدن ولی چیزی معلوم نبود که....
÷هی ....هی پسرا ا.تتت
&خداکنه براش اتفاقی نیوفتاده باشه(همینطور که داشت میدویید اینو گفت)
"(فلیکس ) من بیشتر نگران پسر ها ام
همینطور که داشتن دنبال صدا میگشتن تا تورو پیدا کنن و نجاتت بدن که بادیدنت ............
۱۲.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.