p

p80

نئوهو با ارتشش به سلیب اتش رسید ارتشش اینقد بزرگ بود که با دیدن ارتش سربازا به لرزه میفتادن هنوز ارتش بقیه قلمرو ها نرسیده بود و فقط باید با ارتش سلیب اتش مقاومت میکردن

نئوهو تو دو قدمی سلیب اتش وایستاد

نئوهو ..بهتره برای زنده موندن التماسم کنید

شوکای به عنوان فرمانده سپاه وایستاده بود و جواب داد

شوکای..بهتره قبل از هر کاری که میکنی فکر کنی بعدا برات سخت تموم نشه

نئوهو.. به چی فکر کنم به یه مشت بازنده

شوکای پوزخند زد .. بازنده ما با هر اتفاقی میتونیم مقاومت کنیم

نئوهو ..واقعا اما اینطور به نظر نمیاد
نئوهو یه اشاره به ارتش کرد

چن ژیوان.و شوکای فقط بودن بقیه برای آوردن ارتششون رفته بودن ارتش شیلارو قبلا رسیده بود لینگ هه برای کاری رفته بود

شوکای..فکر کردی واقعا میتونی با ما مقابله کنی بهتره عجولانه حمله نکنی

موجین کنار گوش نئوهو گفت انگار از یه چیزی مطمعن هستن اگه از قبل منتظر حمله ما بودن

نئوهو.. امکان نداره از حمله کسی خبر نداشته

شوکای.. انگار نمیدونید قضیه حمله شماها از قبل لو رفته

نئوهو.. میخوایی خودتو آماده نشون بدی ولی تو آماده جنگ نبودی

شوکای پوزخندی زد بیاریدش

سربازا رفتن دنبال کسی

موجین انگار میخواد شاهدخت بیاره

نئوهو ..فکر نکنم

سربازا با چینیونگ.اومدن

موجین تعجب کرد ولی نئوهو خونسردی خودشو حفظ کرد

موجین ..تو اینجا چیکار میکنی

چن ژیوان.. بزارید من بگم معرفی میکنم خیانت کار حرفه ای هم به ما خیانت کرده هم به شما در این مورد میتونم با شماها همدردی کنم چونکه ما قبلا ازش ضربه خوردیم

موجین ..امکان نداره

شوکای.. پس چی فکر کردی اینجا چیکار میکنه

موجین.. دروغ نگو

نئوهو.. کافیه اون خیانت کرده کجای اینو نمیتونی بفهمی

موجین ..اما

نئوهو. اما نداره تا که دستم به بهش برسه میکشمش


شوکای ..هنوزم فکر میکنی آماده نبرد نیستم

نئوهو.. حتا اگه آماده باشی هم نیروی شماها خیلی کمه نمیتونی کاری کنی
بهتره تسلیم بشی

شوکای.. تند نرو ارتشت اونقدرام قوی نیست

سربازا لاهه آوردن که بسته بودنش


موجین..شاهدخت

شوکای..هنوزم میخایی ادامه بدی ؟

چن ژیوان..اگه جون خواهرت برات مهمه عقب نشینی کن

لی مین..اینکارو نکن یادت نره بهت چی گفتم گفتم ک دفعه بعد بخاطر من کار اشتباهی نکنی

نئوهو حرفی نمیزد نگران ب خواهرش نگا میکرد

شوکای..عالیه کیخایی ادامه بدی تا خواهرت جلوی چشمات بمیره

نئوهو کمانی برداشت و ب سمت بالا گرفت

لی مین..یه شیطان همیشه ب قولش عمل میکنه

نئوهو یکم مسترب بود ولی کمانو گرفت بالا و ب سمت لی مین پرتاب کرد

بعد خوردن تیر ب لی مین لی مین همونجا چشماش بسته شد و افتاد
همه تعجب کردن ک نئوهو خودش خواهرشو کشت

شوکای..کارت عالی بود واقعا تحسینت میکنم

موجین..شاهدختتت

نئوهو..همگی حمله کنید یکیشونم زنده نزارید

جنگ شروع شد و شیاطین داشتن با ارتش سلیب اتش و شیلارو میجنگیدن


لیژان پیش ژان که هنوزم بیهوش بود وایستاده بود که یکی از سربازا خبر آوردن که چوجینگی پیدا کردن

لیژان ..اون کجاست

سرباز.. رفته به دیدن ییبو البته الان که جنگه فکر کرده کسی حواسش نیست

لیژان شمشیرشو برداشت و گفت به حسابش میرسم

دینگ یوشی همون لحضه رسید کجا میری

لیژان ..برو کنار باید به حساب یه نفر برسم

دینگ یوشی.. کی نکنه چوجینگی پیدا کردی

لیژان.. اره پیش ییبو رفته

دینگ یوشی.. باید حدس میزدم

لیژان ..حالا برو کنار

دینگ یوشی ..بزار منم باهات بیام

لیژان.. هرکاری میخوایی بکن

بعد رفتن دینگ یوشی و لیژان سرپرست اومد ژان دید که بیهوشه به چندتا سرباز گفت اینو بیاریدش

سرباز.. چشم

چوجینگی پیش ییبو نشسته بود و داشت حرف می‌زد ییبو بیهوش بود

چوجینگی.. تو منو رها کردی وقتی که بیشتر از هرموقعه بهت نیاز داشتم بخاطر اون ژلن ولم کردی آخه مگه من چی کمتر از اون دارم اما نگران نباش من اونو کشتم و تورو برای همشه مال خودم میکنم حتا اگه بتونه ژان زنده بمونه دوباره میرم و با خنجر میزنمش

لیژان ..تو قبل این کار کشته میشی

چوجینگی سریع از جاش بلند شد
چوجینگی.. تو اینجا چیکار میکنی

لیژان.. اینو من باید بپرسم تو اینجا چه غلطی میکنی بعد گندی که بالا آوردی

چوجینگی.. به تو مربوط نمیشه

لیژان شمشیر در آورد گفت حالا معلوم میشه

دینگ یوشی از این حرکت لیژان خوشش اومد رفت کنار دیوار و تکیه داد تا تماشا کنه

لیژان به چوجینگی حمله کرد و چوجینگی سعی کرد تا از خودش دفاع کنه
دیدگاه ها (۰)

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p83تو همین لحضه همه ارتش داشتن مقاومت میکردن ولی انسان ها د...

p..79ییبو بعد از شکستن چهره الاهی بی هوش شده بود یا میشه گفت...

p...78ییبو دوباره دوباره خاطراتش تکرار میشد که یهویی یکی تو ...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط