جهنم من با او 🍷فصل ۱
جهنم من با او 🍷فصل ۱
# پارت ۳۸
ویو ا.ت : که اون کثافت گفت ...
ناشناس : اوخییی درد گرفت ( صدای خمار )
ا.ت : .... ( عصبی نگاش میکرد)
ناشناس : گریه نکن خانوم کوچولو یکم درد داشت میدونم ولی خب میخوام یه مدت بفرستمت خارج نظرت چیه ؟ ( با نیشخند دهن ا.ت رو باز میکنه )
ا.ت : ک .. کثافت ... تو کدوم ... هرزهای باشی ؟
ناشناس : این حرفا عواقب خوبی نداره بیب
ا.ت : خف ... خفه شوووووو
ناشناس : بیخیال یکی دوسالی میری خارج آقا کوک ازدواج کنن بعد برگردی خوبه ؟ میدونی یه بانویی نمیخواد تو زن کوک شی میخواد فقط کوک مال اون باشه پس دو سالی میری فرانسه بعدا برت میگردونیم ... اوممم نترس پول زیاد دستت میدیم اوکی ؟( ناشناس خودش زنه )
ا.ت : من باهاتون هیچ قبرستونی نمیام
ناشناس : قبرستون نیس که بهشته
ا.ت : هرچی من نمیام ( به زور حرف میزنه )
ناشناس : مشکلی نیس یکم با رفتار خشن میبریمت میدونی که ( جوری فک ا.ت رو فشار میده که فکش در میاد )
ا.ت : ( جیغ )
ناشناس : دیدی یکمی درد داش میدونی که اگه قبول نکنی همین درد مقابل دردی که قراره بکشی هیچی نیس ( با نیشخند فک ا.ت رو فشار میده )
ا.ت : ( جیغ )
ویو کوک : فک کردم صدای ا.ت رو شنیدم سریع بیدار شدم دیدم جاستین کنارم خوابیده ! این کی اومد عصبی شدم صب شده بود با داد و بیداد هولش دادم که عین جت بیدار شد
کوک : توی هرزه اینجا چه غلطی میکنی ؟ ( عربده و از تخت هولش میده)
جاستین : آی ... دردم اومد وحشی ... خو چیه حق ندارم کنار عشقم بخوابم
کوک : ببند اون دهن کوفتیت رو میدونی که من ا.ت رو به هرزهای مثل تو نمیفروشم
جاستین : ا.ت جونت و فرستادم یه جایی ( نیشخند )
ویو کوک : با این حرفش تمام اتفاقای دیروز یادم افتاد عصبی تر شدم خون جلو چشمام رو گرفته بود با دستم گلوش رو گرفتم و وحشیانه کوبیدمش به دیوار و محکم فشار دادم و با عربده گفتم ....
کوک : کجا فرستادیش هرزه
جاستین : ول ... ولم کن ... خف ... خفم کردی
کوک : خفه شی منم به آرامش میرسم
جاستین : نمیگم ...
کوک : کهاین طور ده بگوووو
جاستین : باهام ازدواج کن
کوک : چی !؟ ( ولش کرد )
جاستین : باهام ازدواج کن تا نکشمش و بزارم تو آرامش باشه
کوک : آش داش به همین خیال باش من هرزهای مثل تورو نمیخوام یادته اون سری با کدوم پسری عشق و حال میکردی از تمام زندگیت خبر دارم جاستین تو هم که ماشالا فالوور زیاد داری کافیه عکسایی که موقع عشق و حال کردن با پسرا رو پخش کنم تا آبرویت بره
جاستین : خود دانی ... گفتم تا ازدواج نکنی نمیگم ا.ت کجاس
کوک : هه ... ( از اتاق انداختتش بیرون )
ویو کوک : فک میکنه میتونه بلایی سر ا.ت بیاره خب پس چرا اون سری زورش کردم بره دندون پزشکی ؟ باید بهش ردیاب وصل میکردم زودی پیداش میکنم داشتم نقشه میکشیدم که از پشت درد یه صدا هایی شنیدم که باورش برام سخت بود ...
# پارت ۳۸
ویو ا.ت : که اون کثافت گفت ...
ناشناس : اوخییی درد گرفت ( صدای خمار )
ا.ت : .... ( عصبی نگاش میکرد)
ناشناس : گریه نکن خانوم کوچولو یکم درد داشت میدونم ولی خب میخوام یه مدت بفرستمت خارج نظرت چیه ؟ ( با نیشخند دهن ا.ت رو باز میکنه )
ا.ت : ک .. کثافت ... تو کدوم ... هرزهای باشی ؟
ناشناس : این حرفا عواقب خوبی نداره بیب
ا.ت : خف ... خفه شوووووو
ناشناس : بیخیال یکی دوسالی میری خارج آقا کوک ازدواج کنن بعد برگردی خوبه ؟ میدونی یه بانویی نمیخواد تو زن کوک شی میخواد فقط کوک مال اون باشه پس دو سالی میری فرانسه بعدا برت میگردونیم ... اوممم نترس پول زیاد دستت میدیم اوکی ؟( ناشناس خودش زنه )
ا.ت : من باهاتون هیچ قبرستونی نمیام
ناشناس : قبرستون نیس که بهشته
ا.ت : هرچی من نمیام ( به زور حرف میزنه )
ناشناس : مشکلی نیس یکم با رفتار خشن میبریمت میدونی که ( جوری فک ا.ت رو فشار میده که فکش در میاد )
ا.ت : ( جیغ )
ناشناس : دیدی یکمی درد داش میدونی که اگه قبول نکنی همین درد مقابل دردی که قراره بکشی هیچی نیس ( با نیشخند فک ا.ت رو فشار میده )
ا.ت : ( جیغ )
ویو کوک : فک کردم صدای ا.ت رو شنیدم سریع بیدار شدم دیدم جاستین کنارم خوابیده ! این کی اومد عصبی شدم صب شده بود با داد و بیداد هولش دادم که عین جت بیدار شد
کوک : توی هرزه اینجا چه غلطی میکنی ؟ ( عربده و از تخت هولش میده)
جاستین : آی ... دردم اومد وحشی ... خو چیه حق ندارم کنار عشقم بخوابم
کوک : ببند اون دهن کوفتیت رو میدونی که من ا.ت رو به هرزهای مثل تو نمیفروشم
جاستین : ا.ت جونت و فرستادم یه جایی ( نیشخند )
ویو کوک : با این حرفش تمام اتفاقای دیروز یادم افتاد عصبی تر شدم خون جلو چشمام رو گرفته بود با دستم گلوش رو گرفتم و وحشیانه کوبیدمش به دیوار و محکم فشار دادم و با عربده گفتم ....
کوک : کجا فرستادیش هرزه
جاستین : ول ... ولم کن ... خف ... خفم کردی
کوک : خفه شی منم به آرامش میرسم
جاستین : نمیگم ...
کوک : کهاین طور ده بگوووو
جاستین : باهام ازدواج کن
کوک : چی !؟ ( ولش کرد )
جاستین : باهام ازدواج کن تا نکشمش و بزارم تو آرامش باشه
کوک : آش داش به همین خیال باش من هرزهای مثل تورو نمیخوام یادته اون سری با کدوم پسری عشق و حال میکردی از تمام زندگیت خبر دارم جاستین تو هم که ماشالا فالوور زیاد داری کافیه عکسایی که موقع عشق و حال کردن با پسرا رو پخش کنم تا آبرویت بره
جاستین : خود دانی ... گفتم تا ازدواج نکنی نمیگم ا.ت کجاس
کوک : هه ... ( از اتاق انداختتش بیرون )
ویو کوک : فک میکنه میتونه بلایی سر ا.ت بیاره خب پس چرا اون سری زورش کردم بره دندون پزشکی ؟ باید بهش ردیاب وصل میکردم زودی پیداش میکنم داشتم نقشه میکشیدم که از پشت درد یه صدا هایی شنیدم که باورش برام سخت بود ...
۹۸۹
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.