رمان ماهک پارت 44
#رمان_ماهک #پارت_44
+که میخاستی درس بخونی اره
بیخیال شونه ای بالا انداختم و گفتم
_اوهوم
+از کی تاحالا با رقصیدن درس میخونن؟
حق به جانب نگاهش کردم و گفتم
_من داشتم ورزش میکردم
+باید ببخشی مزاحم ورزشت شدیم تقصیر خاطر خواهت بود(این جمله رو با حرص گفت)
_بره بمیره روانی
چند لحظه ای بم زل زد و گفت
+دلم نمیخواد دیگه هیچ مردی جز من تورو تو اون لباسا ببینه
چیزی نگفتم سرمو پایین انداختم که باز صداش بلند شد
+رنگ قرمز خیلی بهت میاد
از خجالت گر گرفته بودم دستپاچه بلند شدم و گفتم میخام برم تو حیاط
بلند شد و به سمتم اومد و گفت
+انقدر از من رو نگیر ماهک من شوهرتم
سرمو دوباره پایین انداختم و چیزی نگفتم
دستشو زیر چونم گزاشت سرمو اورد و بالا گفت
_دو ماهی میریم شمال
+شمال؟ چخبره
_میخام یه مدت دور باشیم، ازینجا انتقالی گرفتم دوماهی به دانشگاه شمال اونجا تدریس میکنم میای که؟
کامل برگشتم سمتش زل زدم تو چشاش و گفتم
+واسه منی که اینجا نه کس و کاری دارم نه فامیلی نه دوستی نه اشنایی نه پامو از در خونه بیرون میزارم و نه روز ها و هفته ها خبری از بیرون این خونه دارم اینجا و شمال و اروپا و افریقا هیچ تقاوتی نداره
خیره بم نگاه میکرد و هیچی نمیگفت اروم کنارش زدم و رفتم پایین
هوا خیلی خوب بود اصولا هوای مهر ماه رو دوس دارم نه خیلی گرمه و نه خیلی سرد یجورایی هوا ملسه میچسبه واسه مسافرت اما مسافرتی که ارش توش نباشه
نشستم روی تاب سرمو تکیه دادم بهش و اروم اروم تاب سرعت میگرفت نسیم خنک صورتمو نوازش میداد چشامو بستم و یکم ارامش به خودم دادم، این همه تنش و اعصاب خوردی برای هر ادمی و توی هر سنی سمه
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
+که میخاستی درس بخونی اره
بیخیال شونه ای بالا انداختم و گفتم
_اوهوم
+از کی تاحالا با رقصیدن درس میخونن؟
حق به جانب نگاهش کردم و گفتم
_من داشتم ورزش میکردم
+باید ببخشی مزاحم ورزشت شدیم تقصیر خاطر خواهت بود(این جمله رو با حرص گفت)
_بره بمیره روانی
چند لحظه ای بم زل زد و گفت
+دلم نمیخواد دیگه هیچ مردی جز من تورو تو اون لباسا ببینه
چیزی نگفتم سرمو پایین انداختم که باز صداش بلند شد
+رنگ قرمز خیلی بهت میاد
از خجالت گر گرفته بودم دستپاچه بلند شدم و گفتم میخام برم تو حیاط
بلند شد و به سمتم اومد و گفت
+انقدر از من رو نگیر ماهک من شوهرتم
سرمو دوباره پایین انداختم و چیزی نگفتم
دستشو زیر چونم گزاشت سرمو اورد و بالا گفت
_دو ماهی میریم شمال
+شمال؟ چخبره
_میخام یه مدت دور باشیم، ازینجا انتقالی گرفتم دوماهی به دانشگاه شمال اونجا تدریس میکنم میای که؟
کامل برگشتم سمتش زل زدم تو چشاش و گفتم
+واسه منی که اینجا نه کس و کاری دارم نه فامیلی نه دوستی نه اشنایی نه پامو از در خونه بیرون میزارم و نه روز ها و هفته ها خبری از بیرون این خونه دارم اینجا و شمال و اروپا و افریقا هیچ تقاوتی نداره
خیره بم نگاه میکرد و هیچی نمیگفت اروم کنارش زدم و رفتم پایین
هوا خیلی خوب بود اصولا هوای مهر ماه رو دوس دارم نه خیلی گرمه و نه خیلی سرد یجورایی هوا ملسه میچسبه واسه مسافرت اما مسافرتی که ارش توش نباشه
نشستم روی تاب سرمو تکیه دادم بهش و اروم اروم تاب سرعت میگرفت نسیم خنک صورتمو نوازش میداد چشامو بستم و یکم ارامش به خودم دادم، این همه تنش و اعصاب خوردی برای هر ادمی و توی هر سنی سمه
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۵.۳k
۲۱ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.