رمان ماهک پارت 42
#رمان_ماهک #پارت_42
ارش: اماده شو شامو بریم بیرون همونجور که سرم توی کتاب بود گفتم تو برو من میخام درس بخونم
خیلی ریلکس گفت
+اوکی
بعدم رفتش از اتاق بیرون
خنده ی موذیانه ای کردم چیزی نگفتم چون واقعا میخاسم لجبازی کنم باهاش
حوصله درس نداشتم دیگه رفتم توی آشپزخونه برا خودم فست فودی درس کردم و خوردم
تاپ قرمز و دامن کوتاه مشکیمو پوشیدم موهامو ریختم دورم و رفتم توی سالن پذیرایی اینبار دیگه نرفتم طبقه بالا اهنگی گزاشتم و شروع کردم به رقصیدن مشغول قر دادن بودم که در سالن با شتاب باز شد و ارش اومد داخل همونجا خشکم زد اخه فک نمیکردم انقدر زود بیاد و اصن اگه قرار بود انقدر زود بیاد چرا این مدلی اومد داخل
با دقت همه جارو نگاه میکرد با تعجب بش نگاه میکردم که یدفه داد کشید کوش کجاس اون بی ناموس
با تعجب گفتم آرش چیشده نمیدونستم درمورد چی حرف میزنه فقط مدام میگفت میکشمت عوضی کثیف اروم گفتم
+درمورد کی حرف میزنی ارش بی ناموس کیه
مثل دیوونه ها شده بود در همه اتاقارو باز میکرد و داد میکشید
چند لحظه ای بعد رضا اومد داخل و گفت ارش سهیل دم دره
جفتشون با شتاب از در بیرون رفتن و وقتی برگشتن از بینی رضا خون میومد جیغ ارومی کشیدم که ارش گفت نترس چیزی نیست
دوتایی باهم حرف میزدن و من هم اونجا هاج و واج مونده بودم به خودشون زحمت نمیدادن بمنم بگن چخبره
ارش: مردک عوضی به چه حقی از زن من حرف میزنه
رضا: باور کن اگه پاشو گزاشته بود تو خونه امشب باید جنازشو از در میبردی بیرون
ارش: این جوجه دیگه زیادی پا گرفته باید فردا بسپارم یه گوش مالیش بدن
یچیزایی دست گیرم شد همزمان با تموم شدن پانسمان بینی رضا ارش سرشو اورد بالا و خیره نگاهم میکرد یه آن متوجه ظاهرم شدم
دستپاچه ببخشیدی گفتم و سریع اونجا رو ترک کردم و به سمت اتاقم رفتم در اتاقو بستم لباسامو عوض کردم نشستم پشت میزم
شروع کردم به خوندن کتابی ک خیلی دوسش داشتم نیم ساعتی بعد اومدش داخل عکس العملی نشون ندادم و مشغول خوندن شدم چن لحظه ای گذشت صداش بلند شد
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
ارش: اماده شو شامو بریم بیرون همونجور که سرم توی کتاب بود گفتم تو برو من میخام درس بخونم
خیلی ریلکس گفت
+اوکی
بعدم رفتش از اتاق بیرون
خنده ی موذیانه ای کردم چیزی نگفتم چون واقعا میخاسم لجبازی کنم باهاش
حوصله درس نداشتم دیگه رفتم توی آشپزخونه برا خودم فست فودی درس کردم و خوردم
تاپ قرمز و دامن کوتاه مشکیمو پوشیدم موهامو ریختم دورم و رفتم توی سالن پذیرایی اینبار دیگه نرفتم طبقه بالا اهنگی گزاشتم و شروع کردم به رقصیدن مشغول قر دادن بودم که در سالن با شتاب باز شد و ارش اومد داخل همونجا خشکم زد اخه فک نمیکردم انقدر زود بیاد و اصن اگه قرار بود انقدر زود بیاد چرا این مدلی اومد داخل
با دقت همه جارو نگاه میکرد با تعجب بش نگاه میکردم که یدفه داد کشید کوش کجاس اون بی ناموس
با تعجب گفتم آرش چیشده نمیدونستم درمورد چی حرف میزنه فقط مدام میگفت میکشمت عوضی کثیف اروم گفتم
+درمورد کی حرف میزنی ارش بی ناموس کیه
مثل دیوونه ها شده بود در همه اتاقارو باز میکرد و داد میکشید
چند لحظه ای بعد رضا اومد داخل و گفت ارش سهیل دم دره
جفتشون با شتاب از در بیرون رفتن و وقتی برگشتن از بینی رضا خون میومد جیغ ارومی کشیدم که ارش گفت نترس چیزی نیست
دوتایی باهم حرف میزدن و من هم اونجا هاج و واج مونده بودم به خودشون زحمت نمیدادن بمنم بگن چخبره
ارش: مردک عوضی به چه حقی از زن من حرف میزنه
رضا: باور کن اگه پاشو گزاشته بود تو خونه امشب باید جنازشو از در میبردی بیرون
ارش: این جوجه دیگه زیادی پا گرفته باید فردا بسپارم یه گوش مالیش بدن
یچیزایی دست گیرم شد همزمان با تموم شدن پانسمان بینی رضا ارش سرشو اورد بالا و خیره نگاهم میکرد یه آن متوجه ظاهرم شدم
دستپاچه ببخشیدی گفتم و سریع اونجا رو ترک کردم و به سمت اتاقم رفتم در اتاقو بستم لباسامو عوض کردم نشستم پشت میزم
شروع کردم به خوندن کتابی ک خیلی دوسش داشتم نیم ساعتی بعد اومدش داخل عکس العملی نشون ندادم و مشغول خوندن شدم چن لحظه ای گذشت صداش بلند شد
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۷.۶k
۲۰ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.