پارت اخر
اول بابت تاخیر معذرت میخوام عمل داشتم☺️ خب ممنون از حمایت ها تون وه منو همراهی کردین خب بریم سراغ داستان..💜
با چهره جونگ کوک خشکم زد امکان نداره همچین چیزی وجود داشته باشه...تا خواستم ماسک رو بد بالا جونگ کوک به سمت اومد و ماسک رو از دستم گرفت
کوک شصتش رو برد روی جاس زخم صورتم که بخاطر ماسک بود
کوک.چرا خودتو ازم قایم کردی.؟..میدونی چقدر دلتنگ صورتت بود*همین جوری با شصتش جای زخم رو ناز میکرد
لونا.م...من...فقط...بخاطر بچه ام اومدم...اقای جئون
کوک. معذرت میخوام..متاسفم*سرش رو انداخت پایین
قشنگ میشد ناراحتی رو از چشماش فهمید اما میدونم که این همه سال به اشتباه خودش پی برده منم هروقت جونگ کوک رو اینجوری میبینم قلبم تیکه تیکه میشه تصمیم گرفت یک شانس دیگه بهش بدم پس گفتم:لطفا چشماتو ازم نگیر کوکی
کوک:سرش رو با تعجب بالا آورد گف...چی..؟...ها؟
خنده ای کردم بغلش کرد دلم برا تنگ شده بود ا.اما اون منو بغل نکرد خواستم جدا بشم که منو به خودش محکم فشار داد گفت منم دلمبرات تنگ شده بود بیبی گرل
خنده ریزی کردم راستی کی بهت گفت من لونام؟؟.
کوک.اجوما
لونا.اخرم نتونست حرف نزنه
کوک.لونا.خنده
خب بیا حالا که جیسو رفته مهد بریم تو حیاط بعد بریم دنبالش
سری به نشانه مثبت تکون دادم.......رفتیم جای تابی که کنارش پر از گل های رنگی رنگی بود اونا کار من پدربزرگ بود خیلی خوشگل بود....نشستم روی تاب و جونگ کوک هم اومد کنار من نسشت و دستش رو پست کمر گذاشت و به خودش نزدیکم کرد من سرم رو گذاشتم رو شونه اش
لونا؛خب این همه سال نبودم بدون من چیکار کردی آقای جعون..
کوک.خب من اولا بهت خیانت نکردم خیلی هم دوست دارم دومم نبودی ببینی چی کشیدم بدونت..سخته کسی که عاشقشی رفته باشه...سخته بدون بغل هاش بخوابی...میدونم که خوب میتونی درک کنی لونا....لطفا دیگه چشم ها تو ازم نگیر....بیا با جیسو...یک زندگی خوب رو شروع کنیم....قول میدم از تو و بچه مون خوب مراقبت کنم
نگاهم رو بردم رو چشمام هاش که اونم نگاهم کرد و یک بوس ریز رو لباس زدم نزاشتم همکاری کنه گفتم بلند شو باید بریم دنبال جیسو و خودم از تاب بلند شدم و رفتم داخل عمارت جونگ کوک که پشتم داش غرغر میکرد
کوک.نمیزاره من ببوسمش اصلا من دوست نداره من بدبخت شانسش که ندارم
از حرف هاش خنده ام میگرفت حاضر شدیم همراه کوک به سمت مهد کودک رفتیم......جیسو رو دیدیم که دم مهد بود و بدو بدو پرید بغل گفت مامانی
لونا.جان جیسو تو از کجا میدونی
کوک تو بهش گفتی.؟
کوک.نه به جان خودم
جیسو.خاله اجوما گفت
لونا.این خاله اجوما دهنش چفت و پست نداره
لونا و جیسو و کوک.خنده
......
خب تموم شد باز تا فیک دیگر بای👋🤗😊
با چهره جونگ کوک خشکم زد امکان نداره همچین چیزی وجود داشته باشه...تا خواستم ماسک رو بد بالا جونگ کوک به سمت اومد و ماسک رو از دستم گرفت
کوک شصتش رو برد روی جاس زخم صورتم که بخاطر ماسک بود
کوک.چرا خودتو ازم قایم کردی.؟..میدونی چقدر دلتنگ صورتت بود*همین جوری با شصتش جای زخم رو ناز میکرد
لونا.م...من...فقط...بخاطر بچه ام اومدم...اقای جئون
کوک. معذرت میخوام..متاسفم*سرش رو انداخت پایین
قشنگ میشد ناراحتی رو از چشماش فهمید اما میدونم که این همه سال به اشتباه خودش پی برده منم هروقت جونگ کوک رو اینجوری میبینم قلبم تیکه تیکه میشه تصمیم گرفت یک شانس دیگه بهش بدم پس گفتم:لطفا چشماتو ازم نگیر کوکی
کوک:سرش رو با تعجب بالا آورد گف...چی..؟...ها؟
خنده ای کردم بغلش کرد دلم برا تنگ شده بود ا.اما اون منو بغل نکرد خواستم جدا بشم که منو به خودش محکم فشار داد گفت منم دلمبرات تنگ شده بود بیبی گرل
خنده ریزی کردم راستی کی بهت گفت من لونام؟؟.
کوک.اجوما
لونا.اخرم نتونست حرف نزنه
کوک.لونا.خنده
خب بیا حالا که جیسو رفته مهد بریم تو حیاط بعد بریم دنبالش
سری به نشانه مثبت تکون دادم.......رفتیم جای تابی که کنارش پر از گل های رنگی رنگی بود اونا کار من پدربزرگ بود خیلی خوشگل بود....نشستم روی تاب و جونگ کوک هم اومد کنار من نسشت و دستش رو پست کمر گذاشت و به خودش نزدیکم کرد من سرم رو گذاشتم رو شونه اش
لونا؛خب این همه سال نبودم بدون من چیکار کردی آقای جعون..
کوک.خب من اولا بهت خیانت نکردم خیلی هم دوست دارم دومم نبودی ببینی چی کشیدم بدونت..سخته کسی که عاشقشی رفته باشه...سخته بدون بغل هاش بخوابی...میدونم که خوب میتونی درک کنی لونا....لطفا دیگه چشم ها تو ازم نگیر....بیا با جیسو...یک زندگی خوب رو شروع کنیم....قول میدم از تو و بچه مون خوب مراقبت کنم
نگاهم رو بردم رو چشمام هاش که اونم نگاهم کرد و یک بوس ریز رو لباس زدم نزاشتم همکاری کنه گفتم بلند شو باید بریم دنبال جیسو و خودم از تاب بلند شدم و رفتم داخل عمارت جونگ کوک که پشتم داش غرغر میکرد
کوک.نمیزاره من ببوسمش اصلا من دوست نداره من بدبخت شانسش که ندارم
از حرف هاش خنده ام میگرفت حاضر شدیم همراه کوک به سمت مهد کودک رفتیم......جیسو رو دیدیم که دم مهد بود و بدو بدو پرید بغل گفت مامانی
لونا.جان جیسو تو از کجا میدونی
کوک تو بهش گفتی.؟
کوک.نه به جان خودم
جیسو.خاله اجوما گفت
لونا.این خاله اجوما دهنش چفت و پست نداره
لونا و جیسو و کوک.خنده
......
خب تموم شد باز تا فیک دیگر بای👋🤗😊
۴.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.