پارت ۹
جیسو خیلی به لونا عادت کرده بود و حتی حاضر نبود ازش جدابشه به همین دلیل جونگ کوک یک اتاق کنار اتاق خودش بهش داده بود و لونا حتی شب ها هم داخل عمارت میخوابید..
بلخره همین طور که داشت کتاب داستانی برای جیسو میخوند چشمامش رفت سمتش دید که صورتش غرق خوابه مواجه شد و کتاب داستان رو داخل کشوی کنار تخت گذاشت و پتو رو روی جیسو انداخت و پیشونیش رو بوسید و از اتاق خارج شد....به محض رسیدن به اتاق خودش ماسکی که باعث میشد لونا سخت نفس بکشه رو در آورد بلخره هرچی هم باشه لونا باید اون ماسک رو میزد که به دست جونگ کوک شناسایی نشه و چون مدت زیادی ماسک رو زده بود رد ماسک رو صورت شفاف رو مونده بود
لونا.عه چقدر میسوزه چقدر درد میکنه هف...بی حوصله سمت در رفت و اونو قفل کرد و به سمت تخت خواب قدم برداشت و به خواب فرو رفت....
صبح
با آلارم ساعت رو میز عسلی بیدار شد و سعی کرد اون ساعت رو با چشم های بسته پیدا کنه و خفه اش کنه..
لونا.عه خفه شو دیگه بیدار شدممم
چشماش رو بی حوصله باز کرد و ساعت رو میز عسلی رو با ظربه محکم قطش کرد
لونا.هف یک روز دیگه هم شروع شد...بلند شد و سمت کمد رفت یک دامن صورتی با گل های سفید و یک نیم تنه با رنگ سفید رو ور داشت و انداخت رو تخت سمت دستشویی رفت دست و صورتش رو شست لباس هاشو عوض کرد و موهاش رو بالا بست ماسک رو زد و بیرون اومد قدم اول رو برداشت و سمت در برگشت تا در و ببنده کارش رو که کرد و برگشت با چهره جونگ کوک مواجه شد
لونا.س.سلام..صبح بخیر
جونگ کوک.سلام خانم کیم صبح شما هم بخیر
لونا دیگه جوابی به حرف کوک نداد
جونگ کوک همه دید لونا ساکته به سمت پله های مار پیج عمارت رفت تا پایین بره
لونا هم تصمیم گرفت به اتاق جیسو بره و ببینه دختر کوچولوش چطوره...
شب شده بود لونا و جیسو داشتن گل هارو آب میدادن و جیسو که فهمیده بود زنی که رو به روشه مادرشه اره درسته اجوما دووم نیاورد و به جیسو گفت...جیسو وقت خوابش بود پس لونا به همراه جیسو به سمت اتاق دختر شیطون حرکت و جیسو رو خوابد..
خودش هم وارد اتاقش شد و ماسک رو در آورد که در باز شد و جونگ کوک رو دید...ادامه دارد
به احتمال زیاد پارت بعدی پارت آخر باشه😉
بلخره همین طور که داشت کتاب داستانی برای جیسو میخوند چشمامش رفت سمتش دید که صورتش غرق خوابه مواجه شد و کتاب داستان رو داخل کشوی کنار تخت گذاشت و پتو رو روی جیسو انداخت و پیشونیش رو بوسید و از اتاق خارج شد....به محض رسیدن به اتاق خودش ماسکی که باعث میشد لونا سخت نفس بکشه رو در آورد بلخره هرچی هم باشه لونا باید اون ماسک رو میزد که به دست جونگ کوک شناسایی نشه و چون مدت زیادی ماسک رو زده بود رد ماسک رو صورت شفاف رو مونده بود
لونا.عه چقدر میسوزه چقدر درد میکنه هف...بی حوصله سمت در رفت و اونو قفل کرد و به سمت تخت خواب قدم برداشت و به خواب فرو رفت....
صبح
با آلارم ساعت رو میز عسلی بیدار شد و سعی کرد اون ساعت رو با چشم های بسته پیدا کنه و خفه اش کنه..
لونا.عه خفه شو دیگه بیدار شدممم
چشماش رو بی حوصله باز کرد و ساعت رو میز عسلی رو با ظربه محکم قطش کرد
لونا.هف یک روز دیگه هم شروع شد...بلند شد و سمت کمد رفت یک دامن صورتی با گل های سفید و یک نیم تنه با رنگ سفید رو ور داشت و انداخت رو تخت سمت دستشویی رفت دست و صورتش رو شست لباس هاشو عوض کرد و موهاش رو بالا بست ماسک رو زد و بیرون اومد قدم اول رو برداشت و سمت در برگشت تا در و ببنده کارش رو که کرد و برگشت با چهره جونگ کوک مواجه شد
لونا.س.سلام..صبح بخیر
جونگ کوک.سلام خانم کیم صبح شما هم بخیر
لونا دیگه جوابی به حرف کوک نداد
جونگ کوک همه دید لونا ساکته به سمت پله های مار پیج عمارت رفت تا پایین بره
لونا هم تصمیم گرفت به اتاق جیسو بره و ببینه دختر کوچولوش چطوره...
شب شده بود لونا و جیسو داشتن گل هارو آب میدادن و جیسو که فهمیده بود زنی که رو به روشه مادرشه اره درسته اجوما دووم نیاورد و به جیسو گفت...جیسو وقت خوابش بود پس لونا به همراه جیسو به سمت اتاق دختر شیطون حرکت و جیسو رو خوابد..
خودش هم وارد اتاقش شد و ماسک رو در آورد که در باز شد و جونگ کوک رو دید...ادامه دارد
به احتمال زیاد پارت بعدی پارت آخر باشه😉
۴.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.