احساسات آبی
احساسات آبی
season:²
part:³⁶
تو زندگی آدمای سمی ای وجود دارن که با نقاب دوست سعی دارن بهت نزدیک بشن و زندگیتو نابود کنن،ولی چرا؟اینکه علتش چیه نامعلومه..شاید از سر بی کاری،شاید حسادت،شاید کینه،شاید نفرت و هزاران شاید دیگه...
۴ سال از اون اتفاق میگذره..خیلی خوب یادمه بخاطر چه شایعات بی اساس و مذخرفی زندگیمو داغون کردن ولی به لطف دوستم لیام که اهل کانادا بود تونستم از کره بیام پیشش..فعلا تا حدودی از نظر روحی حالم خوبه و میتونم با قضیه کنار بیام اما اینکه بگم کلا همه چی یادم رفته،خب باید اعتراف کنم که دروغه...
تو لپ تاپ لیام دنبال محل کار بودم...راستش چون راجع شغل های آزاد، تو کانادا کار تو کافه رو شنیده بودم که حقوق ماهیانش خوبه، بخاطر همین دنبال نزدیکترین کافه به خونه لیام میگشتم
یونا:حقوق ماهیانه ۱۰۰ تا ۵۰۰ دلار در هر ماه ساعات کاری ساعت ۷ صبح تا ۹ بعد از ظهر،خوبه
بعد از اینکه کارم تموم شد زدم به یه فیلم سینمایی نگاه کنم...وسطای فیلم بود که یکی به گوشیم زنگ زد،شماره ناشناس بود
یونا:اه از جواب دادن به شماره های ناشناس متنفرم... بیخیال
تماسشو رد کردم و به فیلمم ادامه دادم... چند دقیقه بعد دوباره گوشیم زنگ خورد،شماره همون قبلیه بود
یونا:نکنه یکی از آشنا هام باشه که شمارشو عوض کرده باشه یا هم با شماره یکی دیگه زنگ بزنه؟
جواب دادم
یونا:بله بفرمایید
صدای لطیف و دلنشنین یه دختر بود
دختر:سلام
یونا:کاری داشتین؟
دختر:اگه نداشتم که بهت زنگ نمیزدم
یونا:من شما رو میشناسم؟
دختر:شاید
یونا:لطفا رمزی حرف نزنید
دختر:خودت حدس بزن کیم
یونا:میون؟
دختر:اون کیه
یونا:دوستم
دختر:خب، اون نیستم
یونا:بورام؟
دختر:نه
یونا:دوست دیگه ای ندارم... متأسفم احتمالا با شخص دیگه ای من رو اشتباه گرفتین
دختر:یعنی منو نشناختی؟!
یونا:نه
دختر:منم سوهو
یونا:چرا صداتو دخترونه کردیییی
صداش رو مثل قبلاً کلفت کرد
سوهو:خواستم یکم سر کارت بذارم
یونا:احمق...
اولش خندم گرفت ولی یادم افتاد که تو این ۴ سال حتی یه بارم بهم زنگ نزده بود و از هیچ نظری هوامو نداشت..پس چرا باید بعد از گذشت دردام بهم زنگ بزنه و بخوام باهاش حرف بزنم؟گوشیو قطع کردم گذاشتم کنار...بعد از چند دقیقه با همین شماره بهم پیام دادن
پیام:یونا لطفا جواب بده باهات کار دارم
ادامه دارد...
season:²
part:³⁶
تو زندگی آدمای سمی ای وجود دارن که با نقاب دوست سعی دارن بهت نزدیک بشن و زندگیتو نابود کنن،ولی چرا؟اینکه علتش چیه نامعلومه..شاید از سر بی کاری،شاید حسادت،شاید کینه،شاید نفرت و هزاران شاید دیگه...
۴ سال از اون اتفاق میگذره..خیلی خوب یادمه بخاطر چه شایعات بی اساس و مذخرفی زندگیمو داغون کردن ولی به لطف دوستم لیام که اهل کانادا بود تونستم از کره بیام پیشش..فعلا تا حدودی از نظر روحی حالم خوبه و میتونم با قضیه کنار بیام اما اینکه بگم کلا همه چی یادم رفته،خب باید اعتراف کنم که دروغه...
تو لپ تاپ لیام دنبال محل کار بودم...راستش چون راجع شغل های آزاد، تو کانادا کار تو کافه رو شنیده بودم که حقوق ماهیانش خوبه، بخاطر همین دنبال نزدیکترین کافه به خونه لیام میگشتم
یونا:حقوق ماهیانه ۱۰۰ تا ۵۰۰ دلار در هر ماه ساعات کاری ساعت ۷ صبح تا ۹ بعد از ظهر،خوبه
بعد از اینکه کارم تموم شد زدم به یه فیلم سینمایی نگاه کنم...وسطای فیلم بود که یکی به گوشیم زنگ زد،شماره ناشناس بود
یونا:اه از جواب دادن به شماره های ناشناس متنفرم... بیخیال
تماسشو رد کردم و به فیلمم ادامه دادم... چند دقیقه بعد دوباره گوشیم زنگ خورد،شماره همون قبلیه بود
یونا:نکنه یکی از آشنا هام باشه که شمارشو عوض کرده باشه یا هم با شماره یکی دیگه زنگ بزنه؟
جواب دادم
یونا:بله بفرمایید
صدای لطیف و دلنشنین یه دختر بود
دختر:سلام
یونا:کاری داشتین؟
دختر:اگه نداشتم که بهت زنگ نمیزدم
یونا:من شما رو میشناسم؟
دختر:شاید
یونا:لطفا رمزی حرف نزنید
دختر:خودت حدس بزن کیم
یونا:میون؟
دختر:اون کیه
یونا:دوستم
دختر:خب، اون نیستم
یونا:بورام؟
دختر:نه
یونا:دوست دیگه ای ندارم... متأسفم احتمالا با شخص دیگه ای من رو اشتباه گرفتین
دختر:یعنی منو نشناختی؟!
یونا:نه
دختر:منم سوهو
یونا:چرا صداتو دخترونه کردیییی
صداش رو مثل قبلاً کلفت کرد
سوهو:خواستم یکم سر کارت بذارم
یونا:احمق...
اولش خندم گرفت ولی یادم افتاد که تو این ۴ سال حتی یه بارم بهم زنگ نزده بود و از هیچ نظری هوامو نداشت..پس چرا باید بعد از گذشت دردام بهم زنگ بزنه و بخوام باهاش حرف بزنم؟گوشیو قطع کردم گذاشتم کنار...بعد از چند دقیقه با همین شماره بهم پیام دادن
پیام:یونا لطفا جواب بده باهات کار دارم
ادامه دارد...
۲.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.