پارت ۸۰
پارت ۸۰
( پرش زمانی ۲ روز بعد )
(نویسنده)
همه چیز آماده بود...ماشین ها جلوی در پارک بود....هر کدومشون توی یکی از ماشین ها میرفتن....جیسو و هیسو توی ماشین نشستن
"مامانی خیلی ذوق دارم....
^راستش منم ذوق دارم آقا کوچولو.....خیلی وقته سفر نرفتیم....
"اوهوم.....
با صدای داد جین جیسو سرش رو از پنجره آورد بیرون در حالی که جین پشت صندوق عقب بود.....
€جیسو این ساکه هم لازمه؟(داد)
^چرا داد میزنی؟کر که نیستم....
جین به طرف شیشه ماشین رفت.....و بالای سر جیسو وایساد
€چمیدونم بابا.....نگا کن این ساکه رو....اینو لازمه بیاری؟
جیسو نگاهی به داخل ساک کرد
^آره آره آره.....اینا لباس های هیسوعه
€توکه یه ساک کامل دیگه برای هیسو بستی این دیگه چیه؟
^بابا گفتم این یه هفته و نیم که میریم شاید جایی رفتیم یا آب بازی کرد خب لباس لازم میشه....
€آخه کی تو این سرما آب بازی میکنه؟
جیسو با سردرگمی به جین نگاه کرد
^چمیدونم جین گیر نده دیگه.....وقتی لازمه.....یعنی لازمه.....
جین با نارضایتی به طرف صندوق عقب رفت.....
€به خدا صندوق دیگه جا نداره....
و این هیسو بود که تمام مدت به دعوای همیشگی و بامزه پدر و مادرش خیره شده بود......
از طرف دیگه جونگ کوک داشت با جیمین چونه میزد
-خب چه یونگ چرا اومد؟
×ببخشید که اون دوست صمیمی ا/ته....بخاطر همین ازش خواستم اونم بیاد.....
جونگ کوک با چشمهای ریز شده به هیونگش که اتفاقا هیچ وقت هیونگ صداش نمی کرد نگاه کرد....
-فقط بخاطر ا/ت گفتی بیاد؟
×خب معلومه......ولی خب من اونو کردم خدمتکار شخصیم.....
-داری خطرناک میشی جیمین شی.....
×برو برو....تو برو زنتو بیار که دیر شد.....
با صدای بلند و سرخوش تهیونگ هر دو نفر با تعجب بهش خیره شدن....
٪هلو.....جنتلمنز.....(بلند و خوشحال)
-ت....ت....تهیونگ.....تو اینجا چیکار میکنی؟(لازمه بگم که جین و تهیونگ داداشن،دوتاشون میشن پسر دایی جونگ کوک)
٪عام....مستر جئون می خوای بدون پسر داییت بری سفر؟دلت میاد؟
جونگ کوک آهی کشید
-حاضر بودم تک تک افراد این عمارت از بادیگارد بگیر تا ندیمه ها رو با خودم ببرم ولی تو یکی رو نبرم....
تهیونگ مشتی از روی شوخی به بازوی جونگ کوک زد
٪عاو....نکن اونجوری دیگه پسر عمه جان.....
با بیرون اومدن فلورا و چه یونگ که چند تا ساک دستشون بود از داخل عمارت صحبتشون قطع شد ........
٪عه.....هلو مادمازل ها.....حالتون چطوره؟
فلورا با دیدن تهیونگ اخم هاش توهم رفت
$ایش....کی اینو دعوت کرده؟
٪از خداتم باشه
چه یونگ که محو زیبایی پسر روبه روش شده بود گفت
÷میشه بپرسم ایشون کیه؟
فلورا دوباره میخواست غر غر هاش رو شروع کنه و از تهیونگ بد بگه که تهیونگ زودتر حرفشو زد....
٪بنده....کیم تهیونگ هستم.....جنتلمن.....جذاب....سکشی....لاولی....جوری که همه دخترا برام میمیرن....
دستش رو به طرف چه یونگ دراز کرد و چه یونگ هم می خواست دست بده که جیمین دستش رو آورد پایین.....
×اهم اهم.....اولندش که سکشی و لاولی مال من بود....
بعد نگاه ترسناکی به چه یونگ انداخت و ادامه داد
×دومندش.....قرار داد رو که یادت نرفته سرکار خانم لی چه یونگ؟
چه یونگ سرش رو پایین انداخت.....
که فلورا اضافه کرد
$تازشم....دختر باز بودنت رو نگفتی....جناب کیم....
تهیونگ چیزی نگفت....به طرز عجیبی این لجبازی های دختر روبه روش رو دوست داشت....و همیشه هم جلوش کم میآورد.....
جونگ کوک آهی از سر ناامیدی کشید و بعد از کلی سکوت رو به فلورا گفت
-پس ا/ت چرا نیومد؟
$الان میاد......داشت آماده میشد....
اینم حمایت کنین....شاییییییددددد امشب یه پارت دیگه گذاشتم......شایددددد
( پرش زمانی ۲ روز بعد )
(نویسنده)
همه چیز آماده بود...ماشین ها جلوی در پارک بود....هر کدومشون توی یکی از ماشین ها میرفتن....جیسو و هیسو توی ماشین نشستن
"مامانی خیلی ذوق دارم....
^راستش منم ذوق دارم آقا کوچولو.....خیلی وقته سفر نرفتیم....
"اوهوم.....
با صدای داد جین جیسو سرش رو از پنجره آورد بیرون در حالی که جین پشت صندوق عقب بود.....
€جیسو این ساکه هم لازمه؟(داد)
^چرا داد میزنی؟کر که نیستم....
جین به طرف شیشه ماشین رفت.....و بالای سر جیسو وایساد
€چمیدونم بابا.....نگا کن این ساکه رو....اینو لازمه بیاری؟
جیسو نگاهی به داخل ساک کرد
^آره آره آره.....اینا لباس های هیسوعه
€توکه یه ساک کامل دیگه برای هیسو بستی این دیگه چیه؟
^بابا گفتم این یه هفته و نیم که میریم شاید جایی رفتیم یا آب بازی کرد خب لباس لازم میشه....
€آخه کی تو این سرما آب بازی میکنه؟
جیسو با سردرگمی به جین نگاه کرد
^چمیدونم جین گیر نده دیگه.....وقتی لازمه.....یعنی لازمه.....
جین با نارضایتی به طرف صندوق عقب رفت.....
€به خدا صندوق دیگه جا نداره....
و این هیسو بود که تمام مدت به دعوای همیشگی و بامزه پدر و مادرش خیره شده بود......
از طرف دیگه جونگ کوک داشت با جیمین چونه میزد
-خب چه یونگ چرا اومد؟
×ببخشید که اون دوست صمیمی ا/ته....بخاطر همین ازش خواستم اونم بیاد.....
جونگ کوک با چشمهای ریز شده به هیونگش که اتفاقا هیچ وقت هیونگ صداش نمی کرد نگاه کرد....
-فقط بخاطر ا/ت گفتی بیاد؟
×خب معلومه......ولی خب من اونو کردم خدمتکار شخصیم.....
-داری خطرناک میشی جیمین شی.....
×برو برو....تو برو زنتو بیار که دیر شد.....
با صدای بلند و سرخوش تهیونگ هر دو نفر با تعجب بهش خیره شدن....
٪هلو.....جنتلمنز.....(بلند و خوشحال)
-ت....ت....تهیونگ.....تو اینجا چیکار میکنی؟(لازمه بگم که جین و تهیونگ داداشن،دوتاشون میشن پسر دایی جونگ کوک)
٪عام....مستر جئون می خوای بدون پسر داییت بری سفر؟دلت میاد؟
جونگ کوک آهی کشید
-حاضر بودم تک تک افراد این عمارت از بادیگارد بگیر تا ندیمه ها رو با خودم ببرم ولی تو یکی رو نبرم....
تهیونگ مشتی از روی شوخی به بازوی جونگ کوک زد
٪عاو....نکن اونجوری دیگه پسر عمه جان.....
با بیرون اومدن فلورا و چه یونگ که چند تا ساک دستشون بود از داخل عمارت صحبتشون قطع شد ........
٪عه.....هلو مادمازل ها.....حالتون چطوره؟
فلورا با دیدن تهیونگ اخم هاش توهم رفت
$ایش....کی اینو دعوت کرده؟
٪از خداتم باشه
چه یونگ که محو زیبایی پسر روبه روش شده بود گفت
÷میشه بپرسم ایشون کیه؟
فلورا دوباره میخواست غر غر هاش رو شروع کنه و از تهیونگ بد بگه که تهیونگ زودتر حرفشو زد....
٪بنده....کیم تهیونگ هستم.....جنتلمن.....جذاب....سکشی....لاولی....جوری که همه دخترا برام میمیرن....
دستش رو به طرف چه یونگ دراز کرد و چه یونگ هم می خواست دست بده که جیمین دستش رو آورد پایین.....
×اهم اهم.....اولندش که سکشی و لاولی مال من بود....
بعد نگاه ترسناکی به چه یونگ انداخت و ادامه داد
×دومندش.....قرار داد رو که یادت نرفته سرکار خانم لی چه یونگ؟
چه یونگ سرش رو پایین انداخت.....
که فلورا اضافه کرد
$تازشم....دختر باز بودنت رو نگفتی....جناب کیم....
تهیونگ چیزی نگفت....به طرز عجیبی این لجبازی های دختر روبه روش رو دوست داشت....و همیشه هم جلوش کم میآورد.....
جونگ کوک آهی از سر ناامیدی کشید و بعد از کلی سکوت رو به فلورا گفت
-پس ا/ت چرا نیومد؟
$الان میاد......داشت آماده میشد....
اینم حمایت کنین....شاییییییددددد امشب یه پارت دیگه گذاشتم......شایددددد
۷۷.۰k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.