پارت ۸۱
پارت ۸۱
بعد از اومدن ا/ت هر کدومشون به سمت ماشین هاشون رفتن....
جین و جیسو یه ماشین و جیمین و چه یونگ یه ماشین و ا/ت و جونگ کوک هم یه ماشین....تهیونگ سوار ماشینش شد....فلورا به سمت ماشین جین رفت و خواست سوار بشه که جین مانع شد
€کجا داری میای؟
$خب می خوام سوار شم
€نمیشه
$اونوقت چرا؟
€هیسو وسط های راه میخوابه....اون موقع هم من و جیسو میخوایم یکم خلوت کنیم....
فلورا پوفی کشید و به سمت ماشین جیمین رفت
سوار که شد جیمین از آینه ی ماشین نگاهش کرد و گفت
×ببین....اگه میخوای اینجا بشینی باید با آهنگ های منم کنار بیای
$شوخی میکنی دیگه؟چجوری میتونم باهاش کنار بیام....اونا اصن آهنگ نیستن....فقط صدای ویالونن....
×راستش من ترجیح میدم توی این هوای ابری و جاده سرسبز راه آهنگ ملایم و آرامشبخش گوش بدم....تا آهنگای دوبس دوبس تو.....
$اصلا نخواستم.....
فلورا با ناامیدی از ماشین پیاده شد....
÷چرا اینجوری کردین؟
×چی؟
÷یعنی کردی...چرا اینجوری کردی.....منظورم این بود....
×خیلی قشنگ داری میزنی زیر قرار داد....
÷خب عادت نکردم هنوز....
فلورا به طرف ماشین ا/ت رفت....
به عقب ماشین نگاهی انداخت که پر بود
$جا برای من ندارین
+ببخشید ولی نه.....جین اوپا نصف وسایل هاشون رو گذاشته صندوق عقب و صندلی عقب اینجا تا هیسو روی صندلی عقب ماشینشون راحت بخوابه......
فلورا دوباره پوفی کرد....احساس اضافی بودن میکرد....
-برو ماشین تهیونگ....تهیونگ جا داره....
$هه....شوخی میکنی دیگه؟امکان نداره من با اون برم
-به هر حال نمیدونم....تنها جایی که میتونی بری....اونجاست....
$حاضرم نرم ولی با اون نیام....
- هر جور راحتی....
+می خوای من برم ماشین تهیونگ فلورا بیاد اینجا؟
-نه خیر....
$نه خیر نمی خوام پرنسستون رو زحمت بدم(یجورایی تیکه)
+این یعنی چی؟
$هیچی برین....من خودم یه جور میام....
جونگ کوک بلافاصله ماشین رو روشن کرد و اول از همه راه افتاد....بعد جیمین دنبال جونگ کوک و بعد جین دنبال جیمین....
اما تهیونگ حرکت نکرد.....فلورا روی پله ی عمارت نشست و به جای خالی سه تا ماشین زل زد....تهیونگ هم حرکت نکرده بود و منتظر فلورا بود....فلورا با حرص به سمت ماشین تهیونگ رفت و گفت
$تو نمی خوای بری؟
٪خودت میدونی که من بیشتر رانندگی توی شب رو دوست دارم....صبر میکنم یه ذره هوا تاریک بشه بعد....
$هه.....دروغگو
٪دروغم کجا بود....
فلورا دوباره به سمت پله ها رفت و روی پله ها نشست....فلورا درست میگفت....تهیونگ برای تاریکی هوا واینساده بود....بلکه منتظر فلورا بود ....حدود ۴۰ دقیقه گذشت....توی تمام مدت ۴۰ دقیقه فلورا روی پله نشسته بود و تهیونگ هم از داخل ماشین نگاهش میکرد.....
بعدش دخترک تسلیم شد و به سمت ماشين تهیونگ رفت.....درو باز کرد و جلو نشست....
٪بالاخره تسلیم شدی؟
$نه خیرم....فقط بخاطر اینکه سردم بود اومدم....
٪خب میتونستی بری داخل عمارت....
فلورا که ضایع شده بود اخمهاش رو بیشتر توی هم کرد....تهیونگ لبخندی زد.....ماشین رو روشن کرد که هم زمان گوشیش زنگ خورد
٪.....الو.....بالاخره این خانم لجباز رضایت داد بیام....اوهوم....نگران نباشین....الان حرکت میکنیم....
فلورا هم دست به سینه فقط از پنجره به بیرون نگاه میکرد.....
لبخند زیبایی روی لب تهیونگ نشست و شروع به حرکت کرد
بعد از اومدن ا/ت هر کدومشون به سمت ماشین هاشون رفتن....
جین و جیسو یه ماشین و جیمین و چه یونگ یه ماشین و ا/ت و جونگ کوک هم یه ماشین....تهیونگ سوار ماشینش شد....فلورا به سمت ماشین جین رفت و خواست سوار بشه که جین مانع شد
€کجا داری میای؟
$خب می خوام سوار شم
€نمیشه
$اونوقت چرا؟
€هیسو وسط های راه میخوابه....اون موقع هم من و جیسو میخوایم یکم خلوت کنیم....
فلورا پوفی کشید و به سمت ماشین جیمین رفت
سوار که شد جیمین از آینه ی ماشین نگاهش کرد و گفت
×ببین....اگه میخوای اینجا بشینی باید با آهنگ های منم کنار بیای
$شوخی میکنی دیگه؟چجوری میتونم باهاش کنار بیام....اونا اصن آهنگ نیستن....فقط صدای ویالونن....
×راستش من ترجیح میدم توی این هوای ابری و جاده سرسبز راه آهنگ ملایم و آرامشبخش گوش بدم....تا آهنگای دوبس دوبس تو.....
$اصلا نخواستم.....
فلورا با ناامیدی از ماشین پیاده شد....
÷چرا اینجوری کردین؟
×چی؟
÷یعنی کردی...چرا اینجوری کردی.....منظورم این بود....
×خیلی قشنگ داری میزنی زیر قرار داد....
÷خب عادت نکردم هنوز....
فلورا به طرف ماشین ا/ت رفت....
به عقب ماشین نگاهی انداخت که پر بود
$جا برای من ندارین
+ببخشید ولی نه.....جین اوپا نصف وسایل هاشون رو گذاشته صندوق عقب و صندلی عقب اینجا تا هیسو روی صندلی عقب ماشینشون راحت بخوابه......
فلورا دوباره پوفی کرد....احساس اضافی بودن میکرد....
-برو ماشین تهیونگ....تهیونگ جا داره....
$هه....شوخی میکنی دیگه؟امکان نداره من با اون برم
-به هر حال نمیدونم....تنها جایی که میتونی بری....اونجاست....
$حاضرم نرم ولی با اون نیام....
- هر جور راحتی....
+می خوای من برم ماشین تهیونگ فلورا بیاد اینجا؟
-نه خیر....
$نه خیر نمی خوام پرنسستون رو زحمت بدم(یجورایی تیکه)
+این یعنی چی؟
$هیچی برین....من خودم یه جور میام....
جونگ کوک بلافاصله ماشین رو روشن کرد و اول از همه راه افتاد....بعد جیمین دنبال جونگ کوک و بعد جین دنبال جیمین....
اما تهیونگ حرکت نکرد.....فلورا روی پله ی عمارت نشست و به جای خالی سه تا ماشین زل زد....تهیونگ هم حرکت نکرده بود و منتظر فلورا بود....فلورا با حرص به سمت ماشین تهیونگ رفت و گفت
$تو نمی خوای بری؟
٪خودت میدونی که من بیشتر رانندگی توی شب رو دوست دارم....صبر میکنم یه ذره هوا تاریک بشه بعد....
$هه.....دروغگو
٪دروغم کجا بود....
فلورا دوباره به سمت پله ها رفت و روی پله ها نشست....فلورا درست میگفت....تهیونگ برای تاریکی هوا واینساده بود....بلکه منتظر فلورا بود ....حدود ۴۰ دقیقه گذشت....توی تمام مدت ۴۰ دقیقه فلورا روی پله نشسته بود و تهیونگ هم از داخل ماشین نگاهش میکرد.....
بعدش دخترک تسلیم شد و به سمت ماشين تهیونگ رفت.....درو باز کرد و جلو نشست....
٪بالاخره تسلیم شدی؟
$نه خیرم....فقط بخاطر اینکه سردم بود اومدم....
٪خب میتونستی بری داخل عمارت....
فلورا که ضایع شده بود اخمهاش رو بیشتر توی هم کرد....تهیونگ لبخندی زد.....ماشین رو روشن کرد که هم زمان گوشیش زنگ خورد
٪.....الو.....بالاخره این خانم لجباز رضایت داد بیام....اوهوم....نگران نباشین....الان حرکت میکنیم....
فلورا هم دست به سینه فقط از پنجره به بیرون نگاه میکرد.....
لبخند زیبایی روی لب تهیونگ نشست و شروع به حرکت کرد
۴۷.۳k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.