P

P37
یونگی پس از نگاه ترسناکی به مرد آن را ول کرد و به درگیری بین افرادشان نگاه کرد و سپس به مرد نگاهی انداخت و غرید: افراد رو مختو جمع کن تا خودم کلا از دنیا جمشون نکردم این را گفت و آمد بره که ...با صدای گلوله دیگر تکان نخورد ناگهان همه جا ساکت شد یونگی به بازوش نگاه کرد...خون می‌چکید پوزخندی دردناک زد و فرصت فکر کردن نداد فورا اسلحه اش را درآورد و روی یک پایش چرخید و آن حرومزاده را هدف گرفت و ....بام....درگیری ها تموم شد و حالا رهبر تیم مقابل پخش زمین بود افرادش فورا یونگی را تو ماشین بردند و سمت خانه راندن....

ا.ت ویو
نصف شب با حالت تهوع شدید بیدار شدم و دیدم رو تختم یادم اومد تو ماشین خوابن برد آروم با کمک میز عسلی بقل تخت بلند شدم میتونم بگم آنقدر حالم بد بود که حس میکردم الان میمیرم به سمت دستشویی رفتم شیر آب را باز کردم و آبی به صورتم زدم خودم را در آینه دیدم رنگی به صورتم نمانده بود کم کم حالم بد شد....
درحالی که از بالا آوردن زیاد گریه میکردم صورتم را از زدم و با حوله خشک کردم از دستشویی بیرون اومدم و به زحمت لباس های قبلیم رو با پیراهنی بلند تا نوک انگشتای پام که سبز و سفید رنگ بود عوض کردم ....از پله ها پایین رفتم تا آبی بخورم که در خانه باز شد فهمیدم یونگیه رفتم تا بپرسم کجا بوده که با دیدنش خشکم زد و لیوان از دستم افتاد و تکه تکه شد.......قلبم در سینه میکوبید ....ترسیدم......یونگی درحالی که بریده بریده نفس می‌کشید و تمام پیراهن سفیدش خونی شده بود و دوتا از افراد دست راستش او را نگه داشته بودند آنجا ایستاده بود......نیم نگاهی با چشمای خمارش بهم انداخت و چیزی نگفت
؟:خانم میشه اجازه ورود بدین آقا حالشون خوب نیست
نگاهی به مرد کنارش کردم و از سر راهش کنار رفتم آنها یونگی را آروم روی مبل گذاشتند و کمی بهش آب دادن و سپس هردو سمتم اومدن و گفتن: خانم ما میریم دکتر آقا رو خبر کنیم اتفاقی افتاد بهم زنگ بزنید
سری تکان دادم که خارج شدن آروم سمت یونگی رفتم و کنارش نشستم از حالت صورتم معلوم بود در شُکم و باورم نشده یا به قولی ترسیده ام به زخمش از رو لبای نگاه کردم گلوله بود ...
دیدگاه ها (۲)

P38یونگی ویونگاهی بی جان به صورت رنگ پریده و مریضش کردم و تک...

P39صبح یونگی ویوآروم از درد کتفم چشمامو باز کردم و صورتم کمی...

P36 ا.تتو ماشین حرفی بینمون نبود و فقط صدای آروم موزیک بود ک...

P35یونگی تو انبار بودم و بالا سر آدما بودم که گوشیم زنگ خورد...

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط