🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده
#پارت276
#جلد_دوم
منم مثل اهورا تشنه این آدم بودم تشنه ی این همه نزدیکی و آغوش گرمش
تشنه ی این بوسه های داغ اما الان وقت مناسبی برای این کارا نبود نمیخواستم از همین اول کار قافیه رو ببازم و دیگه کار تموم بشه...
میخواستم کمی دست و پا بزنه برای اینکه به من ثابت کنه که خیانتی در کار نیست اما اهورا مثل یه آدم تشنه که بعد از مدتها به آب رسیده داشت از من کام میگرفت
تقلا هام دست و پا زدنام به هیچ جایی نمی رسید
دست انداخت زیر پامو منو از روی زمین جدا کرده و به سمت داخل خونه رفت
اسمشو آهسته زمزمه کردم گوشش بدهکار نبود صدامو کمی بالاتر بردم نگاه پر از نیازشو بهم داد با دلخوری که توی وجودم بود آهسته زمزمه کردم
منو بذار زمین من برای این به این خونه نمیومدم
اما اون شده بود همون اهورای زورگوی همیشه که توی تخت خواب حرف حرف اون می شد
من و روی تخت گذاشت روی تنم خیمه زد و بدون مکثو بی اعتنا به من و حرفام شروع کرد به در آوردن لباس هام
دستم روی دستش گذاشتم و گفتم
خواهش می کنم این کارو نکن این کارو بکنی دیگه هیچ چیزی بین من و تو درست نمیشه ...
دستش روی تنم خشک شد
دلخور غمگین محزون و عصبی بهم نگاه کرد دستاشو کنار کشید و روی زمین نشست تکیه شو به تخت داد و صورتشو با دستاش پوشوند و گفت
_ تو آیلین من نیستی اون دختری نیستی که همیشه توی خونه من بود چطور اینهمه عوض شدی؟
بخاطر چی به خاطر نقشه های کیمیا؟
به حرفهای اون اعتماد می کنی به من نه؟
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده
#پارت276
#جلد_دوم
منم مثل اهورا تشنه این آدم بودم تشنه ی این همه نزدیکی و آغوش گرمش
تشنه ی این بوسه های داغ اما الان وقت مناسبی برای این کارا نبود نمیخواستم از همین اول کار قافیه رو ببازم و دیگه کار تموم بشه...
میخواستم کمی دست و پا بزنه برای اینکه به من ثابت کنه که خیانتی در کار نیست اما اهورا مثل یه آدم تشنه که بعد از مدتها به آب رسیده داشت از من کام میگرفت
تقلا هام دست و پا زدنام به هیچ جایی نمی رسید
دست انداخت زیر پامو منو از روی زمین جدا کرده و به سمت داخل خونه رفت
اسمشو آهسته زمزمه کردم گوشش بدهکار نبود صدامو کمی بالاتر بردم نگاه پر از نیازشو بهم داد با دلخوری که توی وجودم بود آهسته زمزمه کردم
منو بذار زمین من برای این به این خونه نمیومدم
اما اون شده بود همون اهورای زورگوی همیشه که توی تخت خواب حرف حرف اون می شد
من و روی تخت گذاشت روی تنم خیمه زد و بدون مکثو بی اعتنا به من و حرفام شروع کرد به در آوردن لباس هام
دستم روی دستش گذاشتم و گفتم
خواهش می کنم این کارو نکن این کارو بکنی دیگه هیچ چیزی بین من و تو درست نمیشه ...
دستش روی تنم خشک شد
دلخور غمگین محزون و عصبی بهم نگاه کرد دستاشو کنار کشید و روی زمین نشست تکیه شو به تخت داد و صورتشو با دستاش پوشوند و گفت
_ تو آیلین من نیستی اون دختری نیستی که همیشه توی خونه من بود چطور اینهمه عوض شدی؟
بخاطر چی به خاطر نقشه های کیمیا؟
به حرفهای اون اعتماد می کنی به من نه؟
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۷.۹k
۱۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.