۱۸۹
#۱۸۹
منم لبخند متقابلی زدم..
ولی دستای گرمش روی انگشتام یه جوری بود...
انگار از این نزدیکی حس بد بهم دست داده بود!
آهسته دستمو از زیِر دستش کشیدم بیرون..
اونم نگاهشو به خیابون دوخت و پرسید
_ چیزی سفارش ندادی؟
_ نه منتظر موندم تا بیای..
خودمم توی استفاده از ضمیرهام قاطی کرده بودم!
یک بار میشد دوم شخص مفرد و یک بار میشد دوم شخص جمع!
بعد از اینکه فنجون قهوه ای سفارش داد و منم آبمیوه ی مورد عالقه ام رو داشتم به این فکر میکردم که چقدر
سالیقمون متفاوته!
اون قهوه و من آبمیوه...
سرمو تکون دادم که دوباره سوالش مجبورم کرد بهش نگاه کنم
_ چه خبرا؟
با گلبرگ گالی توی دستم بازی کردمو جواب دادم
_ پدرتون حرفی نزده؟
دوباره ضمیرهام شد جمع!!!
بیخیال این درگیری شدم که گفت
منم لبخند متقابلی زدم..
ولی دستای گرمش روی انگشتام یه جوری بود...
انگار از این نزدیکی حس بد بهم دست داده بود!
آهسته دستمو از زیِر دستش کشیدم بیرون..
اونم نگاهشو به خیابون دوخت و پرسید
_ چیزی سفارش ندادی؟
_ نه منتظر موندم تا بیای..
خودمم توی استفاده از ضمیرهام قاطی کرده بودم!
یک بار میشد دوم شخص مفرد و یک بار میشد دوم شخص جمع!
بعد از اینکه فنجون قهوه ای سفارش داد و منم آبمیوه ی مورد عالقه ام رو داشتم به این فکر میکردم که چقدر
سالیقمون متفاوته!
اون قهوه و من آبمیوه...
سرمو تکون دادم که دوباره سوالش مجبورم کرد بهش نگاه کنم
_ چه خبرا؟
با گلبرگ گالی توی دستم بازی کردمو جواب دادم
_ پدرتون حرفی نزده؟
دوباره ضمیرهام شد جمع!!!
بیخیال این درگیری شدم که گفت
۸.۶k
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.