رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۱۲۵
#نور
با دیدن باغ لبخند رو لبام اومد باغ خیلی خوشگل شده بود مخصوصن گل های رز سفید و چراغ های آویزی ک روز درخت پیچیده شده بود و روش گل برگ رز سفید ریخته بود..باید از روی ی حریر سفید ک روزش شمع و گل رز سفید ریخته بود رد میشدیم تا پشت میز بشینیم دنباله لباسم زیاد بود و ب سختی دنبالشو گرفتم و با کمک آدین پشت میز نشستم..ب آدین نگاه کردم ک با کتو شلوار چقدر زیبا شده بود مخصوصن اون پاپیمون تا بحال ندیده بودم پاپیمون بزاره..وقتی نگامو رو خودش دید سرشو ب سمتم برگردوند و گفت:خانوم حیا کن خوردی منو
-دوس دارم..آقامونه.. ب شما چه
-عه ک ب من چه؟
سرمو ب نشونه آره تکون دادم ک خواست ی عمل خطری انجام بده ک صدای ماهور اومد
-نور عزیز ی دیقه
خواستم از جام بلند شم ک با شیطنت گفت:
-تو چرا بلند شی آدین پا میشه
وبد رو به آدین گفت:آقا آدین دوستاتون اون سمتن منتظرتونن
آدین با مضلومیت نگام کرد ک لبخندی زد و ب سمت دوستاش علامت دادم ک چشم غره ای ب ماهور رفت و گفتم:
-فقط بخاطر اینکه مثل آدم حرف زدی میرم و البته بخاطر نور
ماهور دماغشو جین دادو گفت:خاع حالا گمشو
آدین زیر لب گفت:چ پرویی هس باز این
و بعد رفت خنده ای کردم ک سریع اومد جای آدین نشست و تند گونمو بوسیدوگفت:نوری ب کمکت نیاز دارم
-عه پس بگو چرا بوسم کردی
ی طرف دیگه گونمو بوس داد و گفت:
-نه بابا چون دوست دارم بوست کردم
ی نگاه خر خودتی بهش کردم ک سریع و ب شدت نگران گفت؛
-نوری اون دخترع
-کدوم دخترع؟
-همون جان داره اسمش باز چسبیده ب آراز
و بعد قیافش رفت توهم ک گفتم:
-جانانو میگی یکی از نزدیکامونه خودمم ازش خوشم نمیاد ولی یادمه قبلا ب اشکان میچسبید..
با حرص گفت؛الان ک اشکان قاطی مرغا شده چسبیده ب داداشه
-عا ک اینطور
-شیطدنه میگه برم براشا
-نه نریا مثل آدم بشین سرجات ماهور دعوا درست نکن
-نگا نگا زنوشوهر منو حیوون میدونستن تا آدم
خنده ریزی از حرصش کردم و گفتم:
-ماهور خودت ک میدونی اون دختر کنست لطفا آروم باش
سرشو تکون داد و از جاش بلند شدو گفت:
-خیلی خوشگل شدی عروس خانوم
-مرسی عزیزم ایشالا عروسی خودت
برام بوس فرستاد و بعد رفت..
موهامو بدون هیچ شینیونی درست کرده بودم وصاف ریخته بودم دورم خوشم نمی اومد موهامو عین کدوی زنبور درست کنم وزیاد شلوغ کنم بیشتر ساده دوست داشتم..میکابم هم خیلی لایت بودو بیشتر چشمامو زیبا کرده بود..لباسم هم زیاد پف نداشت بیشتر دنباله داشت وخیلی کشیدم کرده بود مخصوصا که این چند وقت ب دلیل استرس عروسی خیلی لاغر شده بودم...آدرینا ک میگفت شبیه عروس های آمریکایی شدم چون خیلی شیکو ساده بودم..
آدین اومد سمتم و دستشو سمتم دراز کردوگفت:
-خانمم افتخار رقص ب من میدی؟
-البته
و باهم ب سمت رقصنده ها رفتیم
پارت۱۲۵
#نور
با دیدن باغ لبخند رو لبام اومد باغ خیلی خوشگل شده بود مخصوصن گل های رز سفید و چراغ های آویزی ک روز درخت پیچیده شده بود و روش گل برگ رز سفید ریخته بود..باید از روی ی حریر سفید ک روزش شمع و گل رز سفید ریخته بود رد میشدیم تا پشت میز بشینیم دنباله لباسم زیاد بود و ب سختی دنبالشو گرفتم و با کمک آدین پشت میز نشستم..ب آدین نگاه کردم ک با کتو شلوار چقدر زیبا شده بود مخصوصن اون پاپیمون تا بحال ندیده بودم پاپیمون بزاره..وقتی نگامو رو خودش دید سرشو ب سمتم برگردوند و گفت:خانوم حیا کن خوردی منو
-دوس دارم..آقامونه.. ب شما چه
-عه ک ب من چه؟
سرمو ب نشونه آره تکون دادم ک خواست ی عمل خطری انجام بده ک صدای ماهور اومد
-نور عزیز ی دیقه
خواستم از جام بلند شم ک با شیطنت گفت:
-تو چرا بلند شی آدین پا میشه
وبد رو به آدین گفت:آقا آدین دوستاتون اون سمتن منتظرتونن
آدین با مضلومیت نگام کرد ک لبخندی زد و ب سمت دوستاش علامت دادم ک چشم غره ای ب ماهور رفت و گفتم:
-فقط بخاطر اینکه مثل آدم حرف زدی میرم و البته بخاطر نور
ماهور دماغشو جین دادو گفت:خاع حالا گمشو
آدین زیر لب گفت:چ پرویی هس باز این
و بعد رفت خنده ای کردم ک سریع اومد جای آدین نشست و تند گونمو بوسیدوگفت:نوری ب کمکت نیاز دارم
-عه پس بگو چرا بوسم کردی
ی طرف دیگه گونمو بوس داد و گفت:
-نه بابا چون دوست دارم بوست کردم
ی نگاه خر خودتی بهش کردم ک سریع و ب شدت نگران گفت؛
-نوری اون دخترع
-کدوم دخترع؟
-همون جان داره اسمش باز چسبیده ب آراز
و بعد قیافش رفت توهم ک گفتم:
-جانانو میگی یکی از نزدیکامونه خودمم ازش خوشم نمیاد ولی یادمه قبلا ب اشکان میچسبید..
با حرص گفت؛الان ک اشکان قاطی مرغا شده چسبیده ب داداشه
-عا ک اینطور
-شیطدنه میگه برم براشا
-نه نریا مثل آدم بشین سرجات ماهور دعوا درست نکن
-نگا نگا زنوشوهر منو حیوون میدونستن تا آدم
خنده ریزی از حرصش کردم و گفتم:
-ماهور خودت ک میدونی اون دختر کنست لطفا آروم باش
سرشو تکون داد و از جاش بلند شدو گفت:
-خیلی خوشگل شدی عروس خانوم
-مرسی عزیزم ایشالا عروسی خودت
برام بوس فرستاد و بعد رفت..
موهامو بدون هیچ شینیونی درست کرده بودم وصاف ریخته بودم دورم خوشم نمی اومد موهامو عین کدوی زنبور درست کنم وزیاد شلوغ کنم بیشتر ساده دوست داشتم..میکابم هم خیلی لایت بودو بیشتر چشمامو زیبا کرده بود..لباسم هم زیاد پف نداشت بیشتر دنباله داشت وخیلی کشیدم کرده بود مخصوصا که این چند وقت ب دلیل استرس عروسی خیلی لاغر شده بودم...آدرینا ک میگفت شبیه عروس های آمریکایی شدم چون خیلی شیکو ساده بودم..
آدین اومد سمتم و دستشو سمتم دراز کردوگفت:
-خانمم افتخار رقص ب من میدی؟
-البته
و باهم ب سمت رقصنده ها رفتیم
۲۲.۳k
۲۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.