ساعت۳شب(یا همون صبح) :

ساعت۳شب(یا همون صبح) :


یجی روی مبل خوابیده بود
اونم روی تخت

(یجی ویدیو)

راحت خوابیده بودم که احساس کردم یکی کنارمه وختی خاصتم تکون بخورم،یکی روم خیمه زد
چیییی...پسر چشم قرمزی که برادرمو کشت،،ج،،،جونکوکه
همون طور که روم خیمه زده بود قلبم عینه سک میزد،به اون چشمای قرمزشش زل زدم،خیلی ترسیدم معلوم نبود قرار چه بلای سرم بیاره

_..ت..تو...(صدای ترسیده و گریه)
+ترسیدی؟(بم و دارک)وختی بهت گفتم از اینجا برو نمیخام بهت اصیب بزنم نمیترسیدی که
_جونکوک....ل..لطفن...(گریه و ترسیده)



+هوییییی
_جنک..ک..وو...ک
+هوششششششش.....چرا تو خوابت اسمو منو میگی دخترررررر بیدارشوووووو
_لطفننننن.....
+اه بلخره بیدار شدی...داشتی خواب منو میدیدی؟
_خ..خواب.....بود....اخیششششش
+هوم...بیا آب
_ممنون.....
+میخای بیایی کنار من بخوابی ؟
_نع باباااا....ر..راستی ساعت چنده
+سه و نیم
_تو چطور انقدر سرحال شدی هان
+یااا میخاستی بمیرم
_به هرحال چراغ هارو خواموش کن خوابم میاد

کوک بلد شدو چراغ هارو خاموش کرد


ساعت۶صبح:
(یجی ویدیو)

با صدای اژیر ماشین پلس بیدار شدم
وختی پنجروو نگا کردم دیدم همه ی پلس های که اونجا بودن مردن و مردم جمع شدن

_چ..چخبر شده...

بع کوک نگا کردم اصلن عینه خلاشم نبود خوابیده بود

_هوششش بیدار شوووو
+هان...
_بیدارشو بریم پاینن همه جمع شدن انگار اون قاتل دو باره ادم کشته
+چی؟؟واقعن
_اره بیا بریم


پارت ۱۴