کوچه تاریک بود و هرچی جلوتر میرفتم اون نور بهم نزدیک تر م

کوچه تاریک بود و هرچی جلوتر میرفتم اون نور بهم نزدیک تر میشد. با هر قدم که جلو تر میرفتم تپش قلبم بیشتر میشد. یه حسِ آشنا، یه تصویرِ قدیمی... کُلی خاطره!
فکر کردم اینم مثل سراب باشه! اما هرچی نزدیک تر میشدم بیشتر آشنا می شد. اون خودش بود...
#تِدی
#deep_feeling
دیدگاه ها (۳)

امروز اونقدر خوشحال بودم که همه ی ناراحتیام رو یادم رفت. امر...

چرا باید نیاز به یه آدم اضافه داشته باشم وقتی دوستام و خانوا...

نشستم واسه بار هزارم اولویت هامو چک کردم. دیدم از هر طرف که ...

میخواستم روی میزِ تهِ کافه بشینم و واسشون از آرزوهام بگم . ا...

چند پارتی

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲Season: 𝟮 Part: 𝟭𝟮ویوی جونگ‌کوک: ماشین روشن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط