پارت دهم

پارت دهم
ات :نمی‌دونم تاحالا به این فکر نکردم
کوک:منم حالا چی بزاریم
ات :نمی‌دونم بزار یکم فکر کنم
اسم دخترم مینسو و اسم پسرم جیون
کوک :آره خیلی خوبن
ته و هانا :پس مبارک باشه
هانا:جئون مینسو و جئون جیون دو نفر کوچولو جمعمون
بعد همه خندیدن
ات ویو
انگار زندگی بهم فرصت زندگی دوباره داده بود خیلی خوشحالم الان همه عزیزانم پیشمن
این خیلی برام با ارزشه
چند روز بعد برگشتم به خونه من و کوک و هانا و ته پشت در بودیم که من زنگ در رو زدم بچه ها تو بغل منو کوک بودن
در رو بابام باز کرد انگار خیلی نگرانم شده بود ولی وقتی بچه هارو تو بغلمون دید تعجب کرد و گفت بیاین تو ماهم رفتیم داخل کمی بعد خالمم اومد نشستیم کل ماجرا رو بهشون تعریف کردیم اولش رضایت ندادن که من به کوک برگردم .لی بعد از چندین ساعت بلاخره اجازه رو ازشون گرفتیم و یه جشن کوچولو هم گرفتیم
یکسال بعد .
ویو ات
الان منو و کوک یکسال که باهم دوباره ازدواج کردیم خیلی زندگی خوشحالی داریم کوک خیلی عاشقمه و همیشه با بچه ها وقت میگذرونه تو این یکسال ته و هانا هم ازدواج کردن و الان هانا چهار ماهه بارداره و بچشون هم دختره
خیلی زندگی خوبی دارم و از این که به کوک یه فرصت دادم خیلی راضیم
ات :خیلی دوست دارم کوک
کوک:منم دوست دارم عشقم و
پایان

امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا ازم حمایت کنید خیلی دوستون دارم بای 💗
دیدگاه ها (۲)

سلام بچه ها صبحتون بخیر خب میخام یه فیک جدید بنویسم ولی نمی‌...

سلام بچه‌ها ظهرتون بخیرببخشید واقعا میدونم دیر کردم ولی واقع...

پارت نهم ویو ات درد خیلی بدی داشتم در حدی که حرف زدن برام سخ...

سلام بچه ها صبحتون بخیر ببخشید دیروز کلی کار داشتم نتونستم پ...

تک پارتی ته

بهم رسیده

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط