ارباب سرد
ارباب سرد
پارت ششم
ویو جیمین ....
با تهیونگ داشتیم گوشت کباب میکردیم و مشروب میخوردیم اینقدر خوردیم که سرگیجه گرفتم و یه حس عجیبی پیدا کردم . میخواستم همه چیز و لو بدم ....
ویو ا.ت ...
تازه خوابیده بودم که از پایین صدای شکستن ظرف ها میومد با عجله از پله ها رفتم پایین که یادم افتاد با لباس خواب اومدم پایین و از یه ور میترسیدم ارباب هنوز مست باشه و اگه من و تو این لباس ببینه فاتح ام خوند است ( صلوات 🤣) قبل از اینکه کسی متوجه بشه با سرعت سونیک از پله ها رفتم بالا ( راست میگی 😏 ) وقتی وارد اتاق شدم دیدم انگار در اتاق ارباب بسته شد و یه نفس راحت کشیدم و دراز کشیدم تا بخوابم ...
ویو جیمین ....
با شکستن ظرف ها به خودم اومدم و دیدم دستم بدجور خونی. شده یه لحظه فکر کردم کسی تو راه پله هاست اما وقتی نگاه کردم دیدم کسی نیست ( جن دیده بچم ) رفتم تو اتاقم تا دستم و پانسمان کنم اما همه جاهارو نگاه کردم اما جعبه کمک های اولیه نبود یادم افتاد آخرین بار قبل از اینکه ا.ت بیاد گذاشتمش تو کمد اتاقش آروم از پله ها رفتم بالا و در اتاقش و باز کردم . خوب خواب بود منم رفتم جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و به سمت اتاقم رفتم و در و آروم بستم که کسی بیدار نشه ( آخیی بچم به فکر همه هست )
( پرش زمانی صبح )
ویو ا.ت ..
صبح زود از خواب بیدار شدم تا به اجوما تو غذا درست کردن کمک کنم ......
ببخشید که دیر گذاشتم این چند روز کلی امتحان داشتم و هنوز نصفش مونده .... 🤧😭
پارت ششم
ویو جیمین ....
با تهیونگ داشتیم گوشت کباب میکردیم و مشروب میخوردیم اینقدر خوردیم که سرگیجه گرفتم و یه حس عجیبی پیدا کردم . میخواستم همه چیز و لو بدم ....
ویو ا.ت ...
تازه خوابیده بودم که از پایین صدای شکستن ظرف ها میومد با عجله از پله ها رفتم پایین که یادم افتاد با لباس خواب اومدم پایین و از یه ور میترسیدم ارباب هنوز مست باشه و اگه من و تو این لباس ببینه فاتح ام خوند است ( صلوات 🤣) قبل از اینکه کسی متوجه بشه با سرعت سونیک از پله ها رفتم بالا ( راست میگی 😏 ) وقتی وارد اتاق شدم دیدم انگار در اتاق ارباب بسته شد و یه نفس راحت کشیدم و دراز کشیدم تا بخوابم ...
ویو جیمین ....
با شکستن ظرف ها به خودم اومدم و دیدم دستم بدجور خونی. شده یه لحظه فکر کردم کسی تو راه پله هاست اما وقتی نگاه کردم دیدم کسی نیست ( جن دیده بچم ) رفتم تو اتاقم تا دستم و پانسمان کنم اما همه جاهارو نگاه کردم اما جعبه کمک های اولیه نبود یادم افتاد آخرین بار قبل از اینکه ا.ت بیاد گذاشتمش تو کمد اتاقش آروم از پله ها رفتم بالا و در اتاقش و باز کردم . خوب خواب بود منم رفتم جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و به سمت اتاقم رفتم و در و آروم بستم که کسی بیدار نشه ( آخیی بچم به فکر همه هست )
( پرش زمانی صبح )
ویو ا.ت ..
صبح زود از خواب بیدار شدم تا به اجوما تو غذا درست کردن کمک کنم ......
ببخشید که دیر گذاشتم این چند روز کلی امتحان داشتم و هنوز نصفش مونده .... 🤧😭
۳۱۹
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.