ارباب سرد
ارباب سرد
پارت پنجم
داشتم ظرف ها رو میشوصتم که یهو ...
ویو ا.ت ....
ارباب از پله ها اومد پایین و نزدیک بود ظرف از دستم بیوفته که اجوما کمکم کرد تعادلم حفظ کنم ...
ویو جیمین...
از خواب بیدار شدم رفتم سرویس کارام و کردم رفتم پایین دیدم ا.ت داره ظرف میشوره ولی انگار خیلی ترسیده بود اهمیتی ندادم و یه تهیونگ ( دوست جیمین اونم مافیاست ) زنگ زدم و گفتم که بریم بیرون .
× اجوما امشب لازم نیست شام درست کنی من دیر وقت میام خونه .
/ چشم ارباب .
از خونه رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم ( اسلاید بعد ) ...
ویو ا.ت ...
ارباب داشت با تلفن حرف میزد و من سعی میکردم بفهمم چی میگه اما هر کار میکردم نمیشد . فقط تنها کلمه ای که فهمیدم این بود که راجبم من حرف نمیزد . ( خاک تو سرت ) بعد از اینکه ارباب رفت منم ظرف شستنم تموم شد و رفتم پله ها رو تی بکشم ...
( پرش زمانی بعد از ۳ ساعت )
ویو ا.ت ...
بعد از چند ساعت کارم تموم شد اینقدر پله ها بزرگ و زیاد بود که دیگه داشتم می مردم . رفتم پیش اجوما ببینم چیکار میکنه که دیدم داره کیمچی درست میکنه رفتم پیشش و گفتم .
+ اجوما چرا شام درست میکنی مگه ارباب نگفت نمیخواد ؟
/ ارباب نصف شب بیدار میشن و ممکنه گشنه شون بشه و راستش خودمون هم نمیتونیم که گشنه بخوابیم .
+ باشهههه
رفتم تا خونه رو گرد گیری کنم و یادم افتاد اجوما گفت خودش گرد گیری میکنه برای همین رفتم تو اتاقم و دیدم پام خیلی میسوزه برای همین جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و پام و پانسمان کردم .
( پرش زمانی ساعت ۱۱:۰۰ شب )
داشتم ظرف ها رو میشوستم که ارباب اومد از قیافش معلوم بود خیلی مسته برای همین زود ، زود ظرف ها رو شستم و رفتم بالا تو اتاقم دراز کشیدم ولی هر کار کردم خوابم نبرد لباسام و در آوردم رفتم حمام یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهام و خشک کردم کردم و رفتم رو تخت دراز بکشم تا بخوابم . بعد از ۵ مین خوابم برد ....
ادامه دارد 🎀🎀
پارت پنجم
داشتم ظرف ها رو میشوصتم که یهو ...
ویو ا.ت ....
ارباب از پله ها اومد پایین و نزدیک بود ظرف از دستم بیوفته که اجوما کمکم کرد تعادلم حفظ کنم ...
ویو جیمین...
از خواب بیدار شدم رفتم سرویس کارام و کردم رفتم پایین دیدم ا.ت داره ظرف میشوره ولی انگار خیلی ترسیده بود اهمیتی ندادم و یه تهیونگ ( دوست جیمین اونم مافیاست ) زنگ زدم و گفتم که بریم بیرون .
× اجوما امشب لازم نیست شام درست کنی من دیر وقت میام خونه .
/ چشم ارباب .
از خونه رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم ( اسلاید بعد ) ...
ویو ا.ت ...
ارباب داشت با تلفن حرف میزد و من سعی میکردم بفهمم چی میگه اما هر کار میکردم نمیشد . فقط تنها کلمه ای که فهمیدم این بود که راجبم من حرف نمیزد . ( خاک تو سرت ) بعد از اینکه ارباب رفت منم ظرف شستنم تموم شد و رفتم پله ها رو تی بکشم ...
( پرش زمانی بعد از ۳ ساعت )
ویو ا.ت ...
بعد از چند ساعت کارم تموم شد اینقدر پله ها بزرگ و زیاد بود که دیگه داشتم می مردم . رفتم پیش اجوما ببینم چیکار میکنه که دیدم داره کیمچی درست میکنه رفتم پیشش و گفتم .
+ اجوما چرا شام درست میکنی مگه ارباب نگفت نمیخواد ؟
/ ارباب نصف شب بیدار میشن و ممکنه گشنه شون بشه و راستش خودمون هم نمیتونیم که گشنه بخوابیم .
+ باشهههه
رفتم تا خونه رو گرد گیری کنم و یادم افتاد اجوما گفت خودش گرد گیری میکنه برای همین رفتم تو اتاقم و دیدم پام خیلی میسوزه برای همین جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و پام و پانسمان کردم .
( پرش زمانی ساعت ۱۱:۰۰ شب )
داشتم ظرف ها رو میشوستم که ارباب اومد از قیافش معلوم بود خیلی مسته برای همین زود ، زود ظرف ها رو شستم و رفتم بالا تو اتاقم دراز کشیدم ولی هر کار کردم خوابم نبرد لباسام و در آوردم رفتم حمام یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهام و خشک کردم کردم و رفتم رو تخت دراز بکشم تا بخوابم . بعد از ۵ مین خوابم برد ....
ادامه دارد 🎀🎀
۲۹۴
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.