عشق ترسناک
part ⁸
نکنه.....نکنه که جونگکوک قاتل باشه؟
"رفتم سمت راهرو که چیز خیلی عجیبی دیدم!.....اونجا یه پرونده دیدم.......جئون این سوک و جئون هانجه هو.......اینا که پدر و مادر کوکن!......پرونده رو باز کردم و خوندم.....(بعدا از محتویات پرونده سر در میارید)......صبر کن!.....یعنی جونگکوک پدر و مادر خودش رو کشته؟.......
که یهو کوک اومد پشت سرت
کوک: اینجا چیکار میکنی؟
ات: م.. من.....
کوک: گفتم اینجا چیکار میکنییی؟ (داد)
ات:.....این چیه؟؟......تو یه قاتلی یه قاتل (داد و ترس)
ات اینو گفت و فرار کرد
کوک: بدبخت شدم ات همه چیو فهمید....ات....وایسااا
دوان دوان داشتم میدویدم.....نکنه منم بکشه؟.....نه اگه خواسته بود که تا حالا میکشت....ولی ممکنه چون همه چیو فهمیدم منو بکشه!.....
آنقدر غرق در افکارم بودم و یهو پام به لبهی سنگ گیر کرد و پیچ خورد!......
ات: آییییییی......پااامممم
ویو کوک:
ات.....ات کجاییی؟.....نکنه فرار کرده باشه؟.....وای حالا هم جواب مامان و بابای ات وعمو رو چی بدم؟....بهتره بیرون رو بگردن......
که جونگکوک اومد
کوک: ات
ات: نیا جلو
کوک: نترس من کاریت ندارم.....پات چیشده؟ (خواست به پای ات دست بزنه)
ات: گفتم بهم نزدیک نشوووو
کوک: .........
ات میدونم چی فکر میکنی اما باور کن اونطوری که تو فکر میکنی نیست
ات:.....(ترس)
کوک: م.. من همه چیو برات توضیح میدم......
(اشاره به پای ات کرد)
اجازه هست؟
به معنی آره سرت رو تکون دادی و کوک هم پات رو توی دستش گرفت
کوک: پات پیچ خورده......
*کوک ات رو براید بغل کرد و برد تو خونه*
کوک: وایسا تا برم جعبه کمک های اولیه رو بیارم کار احمقانه ای نکن
کوک رفت و جعبه کمک های اولیه رو آورد
کوک: ببین اینا همش نتیجهی فضول کاریه خانوم کوچولو
ات: (چشم غره ای)
کوک: آروم دست کشیدم روی پاش که جیغش در اومد
کوک: من که هنوز کاری نکردم
ات: آیییی درد میکنههه
کوک: هیششش
کوک بدون اینکه چیزی بگه پنبه آغشته شده به الکل
رو روی زخم ات زد
ات: آیییییی نکننن
کوک: اگه نکنم عفونت میکنی
ات: آییییییی
.
.
.
کوک: خوب حالا باید جاش بندازیم......این یکم درد داره
ات: پاشو از تو دست کوک کشید و سرش رو به معنی نه تکون داد
کوک: اینطوری دردش بدتر میشه
ات خوشگلم.....دردش فقط یه دقیقه هس.....انقدر ترسو نباش!
ات: حرفاش واقعا آرومم کرد پامو بردم و گذاشتم تو دستش
کوک: پای ظریف و نازکش رو گرفتم و تو ۱ ثانیه جاش انداختم که ات جیغی زد و افتاد رو مبل.....رفتم براش مسکن آوردم تا بخوره.....
کوک: بیا این مسکن رو بخور تا دردش کمتر بشه
ات: باشه
ات: کوک اومد و سرم رو نوازش کرد که چشمام گرم شد و خوابم برد........
اینم بعدی کشتید منو🔪
لایک: ۱۵
کامت: ۲۰
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی
#جونگکوک #تهیونگ
نکنه.....نکنه که جونگکوک قاتل باشه؟
"رفتم سمت راهرو که چیز خیلی عجیبی دیدم!.....اونجا یه پرونده دیدم.......جئون این سوک و جئون هانجه هو.......اینا که پدر و مادر کوکن!......پرونده رو باز کردم و خوندم.....(بعدا از محتویات پرونده سر در میارید)......صبر کن!.....یعنی جونگکوک پدر و مادر خودش رو کشته؟.......
که یهو کوک اومد پشت سرت
کوک: اینجا چیکار میکنی؟
ات: م.. من.....
کوک: گفتم اینجا چیکار میکنییی؟ (داد)
ات:.....این چیه؟؟......تو یه قاتلی یه قاتل (داد و ترس)
ات اینو گفت و فرار کرد
کوک: بدبخت شدم ات همه چیو فهمید....ات....وایسااا
دوان دوان داشتم میدویدم.....نکنه منم بکشه؟.....نه اگه خواسته بود که تا حالا میکشت....ولی ممکنه چون همه چیو فهمیدم منو بکشه!.....
آنقدر غرق در افکارم بودم و یهو پام به لبهی سنگ گیر کرد و پیچ خورد!......
ات: آییییییی......پااامممم
ویو کوک:
ات.....ات کجاییی؟.....نکنه فرار کرده باشه؟.....وای حالا هم جواب مامان و بابای ات وعمو رو چی بدم؟....بهتره بیرون رو بگردن......
که جونگکوک اومد
کوک: ات
ات: نیا جلو
کوک: نترس من کاریت ندارم.....پات چیشده؟ (خواست به پای ات دست بزنه)
ات: گفتم بهم نزدیک نشوووو
کوک: .........
ات میدونم چی فکر میکنی اما باور کن اونطوری که تو فکر میکنی نیست
ات:.....(ترس)
کوک: م.. من همه چیو برات توضیح میدم......
(اشاره به پای ات کرد)
اجازه هست؟
به معنی آره سرت رو تکون دادی و کوک هم پات رو توی دستش گرفت
کوک: پات پیچ خورده......
*کوک ات رو براید بغل کرد و برد تو خونه*
کوک: وایسا تا برم جعبه کمک های اولیه رو بیارم کار احمقانه ای نکن
کوک رفت و جعبه کمک های اولیه رو آورد
کوک: ببین اینا همش نتیجهی فضول کاریه خانوم کوچولو
ات: (چشم غره ای)
کوک: آروم دست کشیدم روی پاش که جیغش در اومد
کوک: من که هنوز کاری نکردم
ات: آیییی درد میکنههه
کوک: هیششش
کوک بدون اینکه چیزی بگه پنبه آغشته شده به الکل
رو روی زخم ات زد
ات: آیییییی نکننن
کوک: اگه نکنم عفونت میکنی
ات: آییییییی
.
.
.
کوک: خوب حالا باید جاش بندازیم......این یکم درد داره
ات: پاشو از تو دست کوک کشید و سرش رو به معنی نه تکون داد
کوک: اینطوری دردش بدتر میشه
ات خوشگلم.....دردش فقط یه دقیقه هس.....انقدر ترسو نباش!
ات: حرفاش واقعا آرومم کرد پامو بردم و گذاشتم تو دستش
کوک: پای ظریف و نازکش رو گرفتم و تو ۱ ثانیه جاش انداختم که ات جیغی زد و افتاد رو مبل.....رفتم براش مسکن آوردم تا بخوره.....
کوک: بیا این مسکن رو بخور تا دردش کمتر بشه
ات: باشه
ات: کوک اومد و سرم رو نوازش کرد که چشمام گرم شد و خوابم برد........
اینم بعدی کشتید منو🔪
لایک: ۱۵
کامت: ۲۰
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی
#جونگکوک #تهیونگ
۲۵.۱k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.