part17
part17
شب
منو سوآ اومده بودیم کافه
سوآ: یعنی واقعا شما دوتا باهم زندگی میکنید؟
ا/ت: اره
سوآ: پس بخاطر همین بود تو کلاس دستتو گرفت
ا/ت: اره ما از پنج سالگی تا الان باهمیم
سوآ: داری دروغ میگی؟
ا/ت: چه دروغی نه بابا جتی چونهو هم میدونه اصلا پاشو بریم خونمون
سوآ: باشه
رفتیم خونمون
ا/ت: مامان من اومدم
م: خوش اومدی
سوآ: سلام خاله
م: سلام سوآ جان خوبی خوش اومدی؟
ا/ت: مامان تهیونگ کجاست؟
م: تو اتاقشه
ا/ت: تهیونگا(با داد)
تهیونگ:ا/ت باز شروع کردی اینجام
ا/ت: خوبی؟
تهیونگ: اره سلام سوآ خوبی؟
سوآ: ممنون تو خوبی؟
تهیونگ: منم خوبم
ا/ت: سوآ بیا بریم تو اتاقم
سوآ: باشه
رفتیم تو اتاقم
ا/ت: فهمیدی؟
سوآ: اره ازش خوشت میاد؟
ا/ت: همم فک کنم
سوآ:واقعا؟ او ازت خوشش میاد
ا/ت: نه او از رینا خوشش میاد؟
سوآ: چی؟ رینا؟
ا/ت: اهمم اره
سوآ: وایی ا/ت یعنی کاپل مورد علاقم قراره بهم برسن
تق تق تق
ا/ت: بیا
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله؟
تهیونگ: من میخوام برم بیرون
ا/ت: همم باشه
تهیونگ: چیزی لازم نداری؟
ا/ت: نه
تهیونگ: خدافظ
ا/ت: خدافظ
سوآ: ا/ت باورم نمیشه تهیونگ از رینا خوشش میاد اخه رینا هم از تهیونگ خوشش میاد خیلی خوشحالم برم خونه دیگه
ا/ت: باشه
سوآ: ولی قبلش ا/ت من اینطور نیستم ازت دفاع نکنم میدونم توهم تهیونگ دوست داری ولی راستش شما بهم نمیاین تهیونگ خیلی درونگرا و ساکته و زرنگ خوشتیپه و جذاب ولی تو؟
ا/ت: من چی؟
سوآ:برونگرایی پرحرفی ساکت نمیشی درسم که نمیخونی خوشتیپ و جذاب نمیگم نیستی هستی ولی به پای رینا نمیرسی واقعا اون دوتا انگار برای هم درست شدن
ا/ت: منم داشتم شوخی میکردم ما باهم بزرگ شدیم مگه میشه حسم بهش تغییر کنه
سوآ: اره همینطوره تو دلت نمیخواد این دوتا باهم برسن
ا/ت: اره اره خیلی میخوام
سوآ: خب خدافظ
ا/ت: خدافظ
#فیک
#سناریو
شب
منو سوآ اومده بودیم کافه
سوآ: یعنی واقعا شما دوتا باهم زندگی میکنید؟
ا/ت: اره
سوآ: پس بخاطر همین بود تو کلاس دستتو گرفت
ا/ت: اره ما از پنج سالگی تا الان باهمیم
سوآ: داری دروغ میگی؟
ا/ت: چه دروغی نه بابا جتی چونهو هم میدونه اصلا پاشو بریم خونمون
سوآ: باشه
رفتیم خونمون
ا/ت: مامان من اومدم
م: خوش اومدی
سوآ: سلام خاله
م: سلام سوآ جان خوبی خوش اومدی؟
ا/ت: مامان تهیونگ کجاست؟
م: تو اتاقشه
ا/ت: تهیونگا(با داد)
تهیونگ:ا/ت باز شروع کردی اینجام
ا/ت: خوبی؟
تهیونگ: اره سلام سوآ خوبی؟
سوآ: ممنون تو خوبی؟
تهیونگ: منم خوبم
ا/ت: سوآ بیا بریم تو اتاقم
سوآ: باشه
رفتیم تو اتاقم
ا/ت: فهمیدی؟
سوآ: اره ازش خوشت میاد؟
ا/ت: همم فک کنم
سوآ:واقعا؟ او ازت خوشش میاد
ا/ت: نه او از رینا خوشش میاد؟
سوآ: چی؟ رینا؟
ا/ت: اهمم اره
سوآ: وایی ا/ت یعنی کاپل مورد علاقم قراره بهم برسن
تق تق تق
ا/ت: بیا
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله؟
تهیونگ: من میخوام برم بیرون
ا/ت: همم باشه
تهیونگ: چیزی لازم نداری؟
ا/ت: نه
تهیونگ: خدافظ
ا/ت: خدافظ
سوآ: ا/ت باورم نمیشه تهیونگ از رینا خوشش میاد اخه رینا هم از تهیونگ خوشش میاد خیلی خوشحالم برم خونه دیگه
ا/ت: باشه
سوآ: ولی قبلش ا/ت من اینطور نیستم ازت دفاع نکنم میدونم توهم تهیونگ دوست داری ولی راستش شما بهم نمیاین تهیونگ خیلی درونگرا و ساکته و زرنگ خوشتیپه و جذاب ولی تو؟
ا/ت: من چی؟
سوآ:برونگرایی پرحرفی ساکت نمیشی درسم که نمیخونی خوشتیپ و جذاب نمیگم نیستی هستی ولی به پای رینا نمیرسی واقعا اون دوتا انگار برای هم درست شدن
ا/ت: منم داشتم شوخی میکردم ما باهم بزرگ شدیم مگه میشه حسم بهش تغییر کنه
سوآ: اره همینطوره تو دلت نمیخواد این دوتا باهم برسن
ا/ت: اره اره خیلی میخوام
سوآ: خب خدافظ
ا/ت: خدافظ
#فیک
#سناریو
۲۷.۸k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.