fake kook
fake kook
part*¹⁶
شش روز بعد
تو اتاقم بودم لباس قرمزم جلوم بود یعنی بپوشمش؟ یعنی باهاش قرار بزارم نمیدونم واقعا نه نمیپوشمش
بزار فردا جونگکوک میاد باهاش حرف میزنم
شب
در باز شد جونگکوک اومد مگه قرار نبود فردا بیاد
کوک: ا/ت بیا تو اتاقم
ا/ت: چی من؟
لینا: اره با تو بود برو ببینم چیکارت داره
ا/ت: چشم
رفتم تو اتاقش
کوک: ا/ت فکراتو کردی
ا/ت: اره من متاسفم به نتیجه خوبی نرسیدم واقعا
کوک: چرا ا/ت هنوز بهت وقت میدم
ا/ت: ما نمیتونیم باهم باشیم
کوک: چرا میتونیم به حرف بقیه فک نکن من تلاش میکنم به دستت میارم
ا/ت: تلاش نکن جونگکوک ترو خدا ما نمیتونیم باهم باشیم چون هیچیمون بهم نمیخوره چرا باور نمیکنی
کوک: ولی من بدون تو نمیتونم
ا/ت: منم بدون تو نمیتونم
رفتم لبشو بوسیدم بعد خودم متوجه کارم شدم سریع رفت تو اتاقم پتو کامل گذاشتم رو خودم و چند بار زدم تو سر خودم
فردا
بلند شدم لباس قرمزمو پوشیدمو رفتم بیرون
امروز کار تمیز کردن شیشه ها بود داشتم تمیز میکردم یکی اومد پشتم گفت: خوشتیپ شدی
برگشتم سمتش
ا/ت: ها؟
کوک: چرا اینقدر میگی ها؟ رنگ لباستو میگم خیلی بهت میاد واقعا
ا/ت: نباید کسی بفهمه
کوک: که چی
ا/ت: باهم هستیم
کوک: مگه باهمیم؟
ا/ت: اها راستی نیستیم
خواستم برم که دستمو گرفت
و لبمو بوسید کوک: عاشقتم
منم لبشو بوسیدم
ا/ت: منم عاشقتم
#فیک
#سناریو
part*¹⁶
شش روز بعد
تو اتاقم بودم لباس قرمزم جلوم بود یعنی بپوشمش؟ یعنی باهاش قرار بزارم نمیدونم واقعا نه نمیپوشمش
بزار فردا جونگکوک میاد باهاش حرف میزنم
شب
در باز شد جونگکوک اومد مگه قرار نبود فردا بیاد
کوک: ا/ت بیا تو اتاقم
ا/ت: چی من؟
لینا: اره با تو بود برو ببینم چیکارت داره
ا/ت: چشم
رفتم تو اتاقش
کوک: ا/ت فکراتو کردی
ا/ت: اره من متاسفم به نتیجه خوبی نرسیدم واقعا
کوک: چرا ا/ت هنوز بهت وقت میدم
ا/ت: ما نمیتونیم باهم باشیم
کوک: چرا میتونیم به حرف بقیه فک نکن من تلاش میکنم به دستت میارم
ا/ت: تلاش نکن جونگکوک ترو خدا ما نمیتونیم باهم باشیم چون هیچیمون بهم نمیخوره چرا باور نمیکنی
کوک: ولی من بدون تو نمیتونم
ا/ت: منم بدون تو نمیتونم
رفتم لبشو بوسیدم بعد خودم متوجه کارم شدم سریع رفت تو اتاقم پتو کامل گذاشتم رو خودم و چند بار زدم تو سر خودم
فردا
بلند شدم لباس قرمزمو پوشیدمو رفتم بیرون
امروز کار تمیز کردن شیشه ها بود داشتم تمیز میکردم یکی اومد پشتم گفت: خوشتیپ شدی
برگشتم سمتش
ا/ت: ها؟
کوک: چرا اینقدر میگی ها؟ رنگ لباستو میگم خیلی بهت میاد واقعا
ا/ت: نباید کسی بفهمه
کوک: که چی
ا/ت: باهم هستیم
کوک: مگه باهمیم؟
ا/ت: اها راستی نیستیم
خواستم برم که دستمو گرفت
و لبمو بوسید کوک: عاشقتم
منم لبشو بوسیدم
ا/ت: منم عاشقتم
#فیک
#سناریو
۲۴.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.