ℙ𝕒𝕣𝕥 ۲۰
ℙ𝕒𝕣𝕥 ۲۰
بعد چند مین برگشتمو دوباره با غذام بازی کردم تا وقت تلف کنم...
_اشتها نداری؟لابد مریض شدی....چرا از خودت مراقبت نمیکنی؟صبحا ام تو مدرسه میخوابی..معلومه خواب درست نداری...
+م....من خوبم....غذات تموم شد؟...بریم؟
_....اره....بریم
سوار ماشین شدیم و حالم هی بدتر میشد...ترسیده بودم..نمیدونستم چطوری جمعش کنم و دردسر درست نکنم..
+میشه پنجره رو باز کنی؟
_ببرمت خونه یا مغازه بابات؟
+میرم خونه....ببخشید اذیت شدی...
_اشکال نداره.....اگر حالت خوب نبود بهم زنگ بزن...
+اوهوم.....ممنون...
فقط.....میشه به بابام چیزی نگی؟
_بابات؟.....چرا؟سابقه شو داشتی؟؟
+نه....یعنی...چرا.....بیخیال....فقط نزار بفهمه
_مشکوک میزنی بچه
+فقط دوست ندارم نگران شه
_من اون چشمارو میشناسم!...
+جدی میگم....اون خیلی حساسه...
_همینجاست؟
+یکم جلوتر...رو به روی اون درخت بزرگه!
ازش تشکر کردمو دویدم توی راه پله...آروم کفشامو دراوردمو سعی کردم بی سروصدا وارد بشم ولی زیاد موفق نبودم...
&نرفتی سرکار...دوستت زنگ زد به من...نگرانت شده بود...
سرجام خشک شدمو جرعت نگاه کردن بهشو نداشتم....
+اممم......نه....اون فقط کارش بهم افتاده که زنگ زده...وگرنه نگرانم نیست...
&کجا بودی
+هممممم.....بیرون.....ناهار بخورم...(لبخند)
&با کی؟
+دوستم....
&خیلی خب...فعلا بیخیالت میشم.....امشب دعوت شدیم....برات لباس فرستادن.....گذاشتم روی تختت
+م...مهمونی؟؟....مهمونیِ کی؟
&میخوام حرفایی که قراره بزنیو تمرین کنی....
+بیونگ هو؟
&ازت خواهش میکنم یه امشبو عاقلانه رفتار کن....
+میخوای عذابمم بدی اره؟چطوری باید بهت بگم ازش خوشم نمیاد.....من نمیتونم اونو به عنوان شوهرم ببینم! مگه زوره؟؟
بعد چند مین برگشتمو دوباره با غذام بازی کردم تا وقت تلف کنم...
_اشتها نداری؟لابد مریض شدی....چرا از خودت مراقبت نمیکنی؟صبحا ام تو مدرسه میخوابی..معلومه خواب درست نداری...
+م....من خوبم....غذات تموم شد؟...بریم؟
_....اره....بریم
سوار ماشین شدیم و حالم هی بدتر میشد...ترسیده بودم..نمیدونستم چطوری جمعش کنم و دردسر درست نکنم..
+میشه پنجره رو باز کنی؟
_ببرمت خونه یا مغازه بابات؟
+میرم خونه....ببخشید اذیت شدی...
_اشکال نداره.....اگر حالت خوب نبود بهم زنگ بزن...
+اوهوم.....ممنون...
فقط.....میشه به بابام چیزی نگی؟
_بابات؟.....چرا؟سابقه شو داشتی؟؟
+نه....یعنی...چرا.....بیخیال....فقط نزار بفهمه
_مشکوک میزنی بچه
+فقط دوست ندارم نگران شه
_من اون چشمارو میشناسم!...
+جدی میگم....اون خیلی حساسه...
_همینجاست؟
+یکم جلوتر...رو به روی اون درخت بزرگه!
ازش تشکر کردمو دویدم توی راه پله...آروم کفشامو دراوردمو سعی کردم بی سروصدا وارد بشم ولی زیاد موفق نبودم...
&نرفتی سرکار...دوستت زنگ زد به من...نگرانت شده بود...
سرجام خشک شدمو جرعت نگاه کردن بهشو نداشتم....
+اممم......نه....اون فقط کارش بهم افتاده که زنگ زده...وگرنه نگرانم نیست...
&کجا بودی
+هممممم.....بیرون.....ناهار بخورم...(لبخند)
&با کی؟
+دوستم....
&خیلی خب...فعلا بیخیالت میشم.....امشب دعوت شدیم....برات لباس فرستادن.....گذاشتم روی تختت
+م...مهمونی؟؟....مهمونیِ کی؟
&میخوام حرفایی که قراره بزنیو تمرین کنی....
+بیونگ هو؟
&ازت خواهش میکنم یه امشبو عاقلانه رفتار کن....
+میخوای عذابمم بدی اره؟چطوری باید بهت بگم ازش خوشم نمیاد.....من نمیتونم اونو به عنوان شوهرم ببینم! مگه زوره؟؟
۳.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.