fake kook
fake kook
part*3۲
کوک:عزیزم
ا.ت: مرض
کوک: چته چیشده هنوز ناراحتی
ا.ت: نه چیزیم نیست اصلا کاملا خوبم
کوک: دروغ نگو من که بهت توضیح دادم من پیش اون نخوابیدم
ا.ت: خدا میدونه چیکار کردید من نبودم
کوک:چی نه خجالت بکش یعنی چی
ا.ت: شاید راست بگم بخدا اگه اون بچه دار شد اول خودمو میکشم بعد این بچه رو
کوک: بهت میگم هیچ کاری نکردم چیداری میگی برا خودت
ا.ت: شاید کرده باشی
کوک: ول کن دیگه
ا.ت: یعنی چی این اولشه
کوک: تو بیا اینجا
مونا: چیه
کوک: راستشو بگو تو چرا اومدی پیشم خوابیدی
مونا: خب هنوز دوست دارم اینم بهت گفتم دوست دارم جونگکوک
کوک: بسه دیگه تو بگو چطور اومدی
مونا: نمیدونم دلیلشو
کوک: ا.ت فهمیدی من اینکارو نکردم
ا.ت: ولم کن من اصلا میخوام برم بیرون
کوک: هرجا بخوای بری خودم میبرمت
ا.ت: نمیخوام خودم میخوام برم
کوک: هی تو برو
مونا: هیشش
کوک: عزیزم فهمیدی چیگفت
ا.ت: تو جای من بودی چیکار میکردی
کوک: گریه نکن
ا.ت: خودت بگو یه دختره و پسره همو دوست دارن ولی پسره میره با یه دختره دیگه اون یکی دختره عشق قدیمیه پسره میاد بینشون میگه من هنوز دوست دارم
کوک: مهم اینه که من دوسش ندارم
ا.ت: زیا راست میگفت
کوک: که چی
ا.ت: که...
نزاشت حرفمو بزنم سریع اومد بغلم کرد بوسم کرد
ا.ت: چرا ول نمیکنی
کوک: میخوام بغلت کنم ا.ت تورو خدا ازم ناراحت نشو
ا.ت: کوک ولم کن بزار برم سمت زندگیم یه زندگیه بدون دردسر
کوک: بدون دردسر اینجا بهت بدمیگذره من بهت قول میدم همه چی درست میشه
ا.ت:نمیخوام دیگه میدونی از وقتی که پیشتم خیلی اذیت شدم حتی اگه دوسم داری بزار تا راحت باشم
کوک: نمیتونم ا.ت من خیلی خیلی دوست دارم
ا.ت: پس چرا نمیزاری یه زندگی خوب داشته باشم
کوک:چون میخوام پیشم باشی گفتم که بهت قول میدم منو تو میتونیم یا زندگی خیلی خوب داشته باشیم
ا.ت:گفتم که زیا راست میگفت من یه بازیچم
کوک: نه ا.ت اینجوری نگو
ا.ت: چرا نگم اخه واقعا هنوز داری ازم انتقام میگیری چی ازم میخوای دختره و میخواستی بیا اومد منم دیگه بزار برم وایی این بچه هم مجبورم بدم به خودتو مونا ولی بعضی موقع هم بیارینش پیشم ببینمش اخه مامانشم حق دارم بغلش کنم
کوک: ا.ت بهت میگم نگو برای اینده این بچه نمیتونی تصمیم بگیری(با اشک)
ا.ت:توهم نمیتونی برای زندگی و اینده من تصمیم بگیری
#کوک
#فیک
#سناریو
part*3۲
کوک:عزیزم
ا.ت: مرض
کوک: چته چیشده هنوز ناراحتی
ا.ت: نه چیزیم نیست اصلا کاملا خوبم
کوک: دروغ نگو من که بهت توضیح دادم من پیش اون نخوابیدم
ا.ت: خدا میدونه چیکار کردید من نبودم
کوک:چی نه خجالت بکش یعنی چی
ا.ت: شاید راست بگم بخدا اگه اون بچه دار شد اول خودمو میکشم بعد این بچه رو
کوک: بهت میگم هیچ کاری نکردم چیداری میگی برا خودت
ا.ت: شاید کرده باشی
کوک: ول کن دیگه
ا.ت: یعنی چی این اولشه
کوک: تو بیا اینجا
مونا: چیه
کوک: راستشو بگو تو چرا اومدی پیشم خوابیدی
مونا: خب هنوز دوست دارم اینم بهت گفتم دوست دارم جونگکوک
کوک: بسه دیگه تو بگو چطور اومدی
مونا: نمیدونم دلیلشو
کوک: ا.ت فهمیدی من اینکارو نکردم
ا.ت: ولم کن من اصلا میخوام برم بیرون
کوک: هرجا بخوای بری خودم میبرمت
ا.ت: نمیخوام خودم میخوام برم
کوک: هی تو برو
مونا: هیشش
کوک: عزیزم فهمیدی چیگفت
ا.ت: تو جای من بودی چیکار میکردی
کوک: گریه نکن
ا.ت: خودت بگو یه دختره و پسره همو دوست دارن ولی پسره میره با یه دختره دیگه اون یکی دختره عشق قدیمیه پسره میاد بینشون میگه من هنوز دوست دارم
کوک: مهم اینه که من دوسش ندارم
ا.ت: زیا راست میگفت
کوک: که چی
ا.ت: که...
نزاشت حرفمو بزنم سریع اومد بغلم کرد بوسم کرد
ا.ت: چرا ول نمیکنی
کوک: میخوام بغلت کنم ا.ت تورو خدا ازم ناراحت نشو
ا.ت: کوک ولم کن بزار برم سمت زندگیم یه زندگیه بدون دردسر
کوک: بدون دردسر اینجا بهت بدمیگذره من بهت قول میدم همه چی درست میشه
ا.ت:نمیخوام دیگه میدونی از وقتی که پیشتم خیلی اذیت شدم حتی اگه دوسم داری بزار تا راحت باشم
کوک: نمیتونم ا.ت من خیلی خیلی دوست دارم
ا.ت: پس چرا نمیزاری یه زندگی خوب داشته باشم
کوک:چون میخوام پیشم باشی گفتم که بهت قول میدم منو تو میتونیم یا زندگی خیلی خوب داشته باشیم
ا.ت:گفتم که زیا راست میگفت من یه بازیچم
کوک: نه ا.ت اینجوری نگو
ا.ت: چرا نگم اخه واقعا هنوز داری ازم انتقام میگیری چی ازم میخوای دختره و میخواستی بیا اومد منم دیگه بزار برم وایی این بچه هم مجبورم بدم به خودتو مونا ولی بعضی موقع هم بیارینش پیشم ببینمش اخه مامانشم حق دارم بغلش کنم
کوک: ا.ت بهت میگم نگو برای اینده این بچه نمیتونی تصمیم بگیری(با اشک)
ا.ت:توهم نمیتونی برای زندگی و اینده من تصمیم بگیری
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۹k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.