رمان نجاتگر قلب

رمان نجاتگر قلب
part27
.....آسیب بزنن.
یه پرستار
داشت از اونجا رد میشد
که پرستاری که سون جو
رو معاینه کرده بود ازش
پرسید:
*دکتر یو کارشون تموم
نشد؟
اتاق عمل خالی نشد؟
*نه.هنوز دارن عمل
انجام میدن.الانم دارم
میرم براشون یه سری
وسایل ببرم.
*دکتر سئو چی؟
اون عملش تموم نشد؟
*نه.
و زودی رفت.
*خودتو آماده کن.باید
کمکم کنی.
+من؟
*پس کی؟
به نظرت من دارم با کی
حرف میزنم؟
کس دیگه ای اینجاعه؟
+اما من که بلد نیستم.
*فقط هرکاری بهت میگم
انجام بده.
چون اتاقای عمل پره باید
اینجا انجامش بدیم.
برو الکل،قیچی،انبر و نخ و
سوزن برای بخیه از پرستارها
بگیر.زود باش.
+باشه.
رفتم تا وسایل رو تهیه کنم.
+ببخشید پرستار .
*بله؟
+میشه به من الکل،قیچی،
انبر و نخ و سوزن برای
بخیه بدین؟
*یه لحظه صبر کنید.بفرمایید.
وسایل رو بردم جای تخت.
+بفرمایید.
*دستاتو ضد عفونی کن.
دستامو ضد عفونی کردم.
*این تیغی که در آوردم
هنوز نصفش توی بدن
بیمار مونده.
باید با هم اون نصفه دیگه اش
رو در بیاریم.
+باشه.
*راستی اسم بیمارتون چیه؟
+لی سون جو.
*اون وقت شما کی خانم
لی میشی؟
+میشه گفت یه جورایی
دوست پسرشم.
*فکر کنم خیلی دوستش
داری آره؟
چون بهش شوک وارد کردی
و بخاطر همینه که دوست
دخترت زندست.
معمولا مردم توی یه همچین
مواقعی هول میشن و یادشون
می‌ره این کارو انجام بدن و
به همین خاطر ۱۰درصد
بیمار ها توی راه بیمارستان
میمیرن.
+اوم......خب........آره خیلی
دوستش دارم.
*ممکنه حالت تهوع بگیری.
می‌خوام با قیچی زخم رو
باز کنم.
اگه نمیتونی ببینی صورتتو
اونوری کن.
قیچی لطفاً.
+بفرمایید.
صورتمو اونوری کردم.
*تموم شد. انبر لطفاً.
+بفرمایید.
*آها.....در اومد.
یهو حالت تهوع گرفتم.
*بهت گفتم اگه نمیتونی
ببینی صورتتو اونوری کن.
یهو دیدم یه پرستار اومد
و گفت:
*پرستار هان،پرستار هان.
یه مورد اورژانسی داریم.
*چیشده؟
*با کامیون تصادف کرده.
خیلی وضعیتش خرابه.
*کس دیگه نیست عملش
کنه؟
*نه .همه دکترا توی اتاق
عملن.
دکتر جو و دکتر سونگ هم
ساعت کاری شون تموم
شده و رفتن خونه.
رو به من کرد و گفت....
*بقیه شو تو باید انجام
بدی.فقط بخیه زدن مونده.
از اونجایی که فهمیدم
سی پی آر(همون شوک وارد
کردن با دست)یاد داری
باید بخیه زدن رو هم
یاد داشته باشی.
+اما من یاد ندارم، یعنی...
....یاد دارم ولی کم و بیش.
*اگه بخیه نزنی میمیره...
...اگه واقعا.........
این داستان ادامه دارد.........❤️
دیدگاه ها (۱)

نجاتگر قلبpart28.......میخوای اون زنده بمونه باید بخیهبزنی.....

پروفایلم عوض شد عزیزانم🙂🤌🤍گمم نکنینا😶

رمان نجاتگر قلبpart26......نمیزنه.زودباش ببرش یه بیمارستان د...

رمان نجاتگر قلبpart25.....پرستارش مشکوک میزد.¶کدوم بیمارستان...

بیمارستان هانافو فصل۲پارت۱:(قرار برای فصل دو افراد سرویس امن...

زیر باران سئول {پارت 3}

ترجمه‌ لایو جونگکوکی♥️🐰 دلیلی که این ساعت لایو روشن کردم این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط