*شیلان*
*شیلان*
شیلان :
میز شام رو چیدم ورفتم پشت سر هیرسا که داشت پیانو می زد بعد یه چیزی یاداشت می کرد
- چیکار می کنی خوشگله
برگشت نگام کرد وگفت : هیچی دارم به کارام رسیدگی می کنم فردا تهویل میدم دیگه وقتم آزاده
- اخ جوووون میشه بریم یه جایی تفریح
هیرسا: هر کجا تو بگی می ریم
- اوووومممم بریم شمال خیلی دوست دارم برم دریای اونجا رو ببینم
- بریم بزار اول با بچه ها هماهنگی کنم
- با دوستات بریم
نگاهی بهم انداخت وگفت : دوستام متاهل هستن عزیزم
لبخند زدم وگفتم : بریم شام
هیرسا بلند شدورفت طرف دسشویی منم رفتم غذا کشیدم هیرسا اومد وخم شد گونه ام رو بوسید وگفت : چی کردی خوشگله
- نوش جونت
نشست پشت میز وغذا کشید به آرومی غذا می خورد
- بد شده
هیرسا : نه عزیزم چطور اینو میگی
- انگار غذا رو مزه مزه می کنی
سرشو انداخت پایین وگفت : یکم معدم ریخته بهم آروم می خورم حالم بد نشه
متعجب گفتم : واااای خدا چیکار کردی با خودت هیرسا
هیرسا : خوب میشه عزیزم
ناراحت نگاش کردم لبخندی زد وگفت : چیزی نیست عزیزم غذاتو بخور
بر عکس تصورم شد خیلی کم غذا خورد وتشکر کرد خودم که اصلا نمی تونستم بخورم
- هیرسا مقصر منم
هیرسا : نه عزیزم
تو چشام نگاه کرد وگفت : چرا اینجایی انگار یکی دیگه میشی
- نه
هیرسا: چرامتوجه شدم رفتارت اونجا هم اجیب بود یا منو پس می زدی یا پیش می کشیدی با خودت چند چندی شیلان صاف وپوست کنده بگو چی تو سرت می گذره ....
دیگه سکوت کرد ونگام کرد
- هیرسا من دوست دارم ...ولی راستش از تعهد دادن می ترسم واینکه ماهمیشه باهم مشکل داشتیم حالا یکم برام سخته به عنوان شریک زندگیم قبولت کنم بهتم گفتم که فرصت می خوام خودت صبر وطاقت نداری
هیرسا: یعنی میگی همینجوری ادامه بدیم
- اره
هیرسا : فکر نمی کنی سخته
- چه سختی داره ؟!
هیرسا : چه سختی داره ؟؟؟؟!!!!
- اره
هیرسا : من مَردم احساس دارم از سنگ که نیستم
- مگه من گفتم نداشته باش
هیرسا : خودتو نزن به اون راه شیلام می فهمی چی میگم ...می دونی که قبلا دوست دختر داشتم اونم زیاد
- بخاطر نیازهای جنسی ات میگی
اخم کرد ونگام کرد
شیلان :
میز شام رو چیدم ورفتم پشت سر هیرسا که داشت پیانو می زد بعد یه چیزی یاداشت می کرد
- چیکار می کنی خوشگله
برگشت نگام کرد وگفت : هیچی دارم به کارام رسیدگی می کنم فردا تهویل میدم دیگه وقتم آزاده
- اخ جوووون میشه بریم یه جایی تفریح
هیرسا: هر کجا تو بگی می ریم
- اوووومممم بریم شمال خیلی دوست دارم برم دریای اونجا رو ببینم
- بریم بزار اول با بچه ها هماهنگی کنم
- با دوستات بریم
نگاهی بهم انداخت وگفت : دوستام متاهل هستن عزیزم
لبخند زدم وگفتم : بریم شام
هیرسا بلند شدورفت طرف دسشویی منم رفتم غذا کشیدم هیرسا اومد وخم شد گونه ام رو بوسید وگفت : چی کردی خوشگله
- نوش جونت
نشست پشت میز وغذا کشید به آرومی غذا می خورد
- بد شده
هیرسا : نه عزیزم چطور اینو میگی
- انگار غذا رو مزه مزه می کنی
سرشو انداخت پایین وگفت : یکم معدم ریخته بهم آروم می خورم حالم بد نشه
متعجب گفتم : واااای خدا چیکار کردی با خودت هیرسا
هیرسا : خوب میشه عزیزم
ناراحت نگاش کردم لبخندی زد وگفت : چیزی نیست عزیزم غذاتو بخور
بر عکس تصورم شد خیلی کم غذا خورد وتشکر کرد خودم که اصلا نمی تونستم بخورم
- هیرسا مقصر منم
هیرسا : نه عزیزم
تو چشام نگاه کرد وگفت : چرا اینجایی انگار یکی دیگه میشی
- نه
هیرسا: چرامتوجه شدم رفتارت اونجا هم اجیب بود یا منو پس می زدی یا پیش می کشیدی با خودت چند چندی شیلان صاف وپوست کنده بگو چی تو سرت می گذره ....
دیگه سکوت کرد ونگام کرد
- هیرسا من دوست دارم ...ولی راستش از تعهد دادن می ترسم واینکه ماهمیشه باهم مشکل داشتیم حالا یکم برام سخته به عنوان شریک زندگیم قبولت کنم بهتم گفتم که فرصت می خوام خودت صبر وطاقت نداری
هیرسا: یعنی میگی همینجوری ادامه بدیم
- اره
هیرسا : فکر نمی کنی سخته
- چه سختی داره ؟!
هیرسا : چه سختی داره ؟؟؟؟!!!!
- اره
هیرسا : من مَردم احساس دارم از سنگ که نیستم
- مگه من گفتم نداشته باش
هیرسا : خودتو نزن به اون راه شیلام می فهمی چی میگم ...می دونی که قبلا دوست دختر داشتم اونم زیاد
- بخاطر نیازهای جنسی ات میگی
اخم کرد ونگام کرد
۹.۱k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.