*شیلان*
*شیلان*
هیرسا:
برفی خیره نگام می کرد بی حوصله گفتم : چیه نگاه می کنی
برفی اروم صدایی کرد زنگ زدن بلند شدم رفتم از چشمی در نگاه کردم نگین بود دوباره رفتم نشستم اصلا حوصله هیشکی رو نداشتم
دوباره ودوباره زنگ زد جواب ندادم آیفون رو خاموش کردم ورفتم دراز کشیدم رو تختم روسری آبی رو بالش رو برداشتم ونگاش کردم یکی در می زد وای خدا مگه نگین ول می کرد عصبی بلند شدم ورفتم در رو باز کردم
- چه مرگته وقتی در رو باز نمی کنم یعنی نمی خوام ببینمت ...
متعجب نگاه کردم کسی نبود خم شدم بیرون رو نگاه کردم شیلان تکیه داده بود به دیوار سرشو آورد بالا ونگام کرد با دیدنم چونش لرزید وگفت : خیلی بی معرفتی
زد زیر گریه مات ومتحیر نگاش می کردم
- پاشو چرااینجا نشستی اصلا تو اینجا چیکار می کنی
چمدونشو برداشتم اوردم داخل بلند شد اومد داخل در رو بستم برگشت وخودشو انداخت تو بغلم دلم براش تنگ شده بود محکم به خودم فشردمش اون از من بدتر بود
شیلان : دوست دارم هیرسا...تو رو خدا ببخشم اذیتت کردم ...دارم دارم دق می کنم
- چی شده
با چشای غرق اشک گفت : من ...من خیلی بدم من می خواستم می خواستم ...
انقدر هق هق می کرد نمی تونست حرف بزنه
سرشو به سینم فشردم وگفتم : خیلی خوب حالا که اینجایی گریه نکن حرف می زنیم
تا وقتی آروم شد گذاشتم تو بغلم بمونه ساکت که شد نشوندمش رو مبل وبراش آب اوردم برفی دور ورش می چرخید وخودشو لوس می کرد
- می بینی برفی چیکار می کنه برات اونم دلش واسه زلزله تنگ شده بود
با چشای اشکی نگام کردوگفت : چرا بی خبر اومدی ؟!
- حالم خوب نبود تو هم که نموندی
شیلان : نتونستم ...هیرسا
- جان
شیلان : نمی دونستم انقدر دوست دارم
لبخند زدم وگفتم : حالا جدی میگی یا می خوای شیطونی کنی
خیره تو چشام نگاه کرد وگفت : من ...من خیلی بدم
کنارش نشستم وبغلش کردم موهاشو ناز کردم
شیلان : تو خیلی بهم آرامش میدی
- تو هم همینطور ...
شیلان سرشو بلند کرد نگام کرد اروم رو لبمو بوسید لبخند زدم دوباره بوسید با دستاش چنگ انداخت به شونه ام جواب بوسه هاش رو دادم ولی نزاشتم زیاد پیش بره اروم ازش فاصله گرفتم وگفتم : بهتره یه دوش بگیری یکم استراحت کنی راستی من دلم واسه دستپختت لک زده
خندید وگفت : چشم قربان امشب غذای مورد علاقه ات رو درست می کنم
- چه دختر خوبی شدی
شیلان : زیاد دلتو صابون نزن
بلند شد رفت برفی رو نگاه کردم وگفتم : دیدی زلزله اومد همه چی رو عوض کرد
ً
هیرسا:
برفی خیره نگام می کرد بی حوصله گفتم : چیه نگاه می کنی
برفی اروم صدایی کرد زنگ زدن بلند شدم رفتم از چشمی در نگاه کردم نگین بود دوباره رفتم نشستم اصلا حوصله هیشکی رو نداشتم
دوباره ودوباره زنگ زد جواب ندادم آیفون رو خاموش کردم ورفتم دراز کشیدم رو تختم روسری آبی رو بالش رو برداشتم ونگاش کردم یکی در می زد وای خدا مگه نگین ول می کرد عصبی بلند شدم ورفتم در رو باز کردم
- چه مرگته وقتی در رو باز نمی کنم یعنی نمی خوام ببینمت ...
متعجب نگاه کردم کسی نبود خم شدم بیرون رو نگاه کردم شیلان تکیه داده بود به دیوار سرشو آورد بالا ونگام کرد با دیدنم چونش لرزید وگفت : خیلی بی معرفتی
زد زیر گریه مات ومتحیر نگاش می کردم
- پاشو چرااینجا نشستی اصلا تو اینجا چیکار می کنی
چمدونشو برداشتم اوردم داخل بلند شد اومد داخل در رو بستم برگشت وخودشو انداخت تو بغلم دلم براش تنگ شده بود محکم به خودم فشردمش اون از من بدتر بود
شیلان : دوست دارم هیرسا...تو رو خدا ببخشم اذیتت کردم ...دارم دارم دق می کنم
- چی شده
با چشای غرق اشک گفت : من ...من خیلی بدم من می خواستم می خواستم ...
انقدر هق هق می کرد نمی تونست حرف بزنه
سرشو به سینم فشردم وگفتم : خیلی خوب حالا که اینجایی گریه نکن حرف می زنیم
تا وقتی آروم شد گذاشتم تو بغلم بمونه ساکت که شد نشوندمش رو مبل وبراش آب اوردم برفی دور ورش می چرخید وخودشو لوس می کرد
- می بینی برفی چیکار می کنه برات اونم دلش واسه زلزله تنگ شده بود
با چشای اشکی نگام کردوگفت : چرا بی خبر اومدی ؟!
- حالم خوب نبود تو هم که نموندی
شیلان : نتونستم ...هیرسا
- جان
شیلان : نمی دونستم انقدر دوست دارم
لبخند زدم وگفتم : حالا جدی میگی یا می خوای شیطونی کنی
خیره تو چشام نگاه کرد وگفت : من ...من خیلی بدم
کنارش نشستم وبغلش کردم موهاشو ناز کردم
شیلان : تو خیلی بهم آرامش میدی
- تو هم همینطور ...
شیلان سرشو بلند کرد نگام کرد اروم رو لبمو بوسید لبخند زدم دوباره بوسید با دستاش چنگ انداخت به شونه ام جواب بوسه هاش رو دادم ولی نزاشتم زیاد پیش بره اروم ازش فاصله گرفتم وگفتم : بهتره یه دوش بگیری یکم استراحت کنی راستی من دلم واسه دستپختت لک زده
خندید وگفت : چشم قربان امشب غذای مورد علاقه ات رو درست می کنم
- چه دختر خوبی شدی
شیلان : زیاد دلتو صابون نزن
بلند شد رفت برفی رو نگاه کردم وگفتم : دیدی زلزله اومد همه چی رو عوض کرد
ً
۲۹.۶k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.