تولد در سکوت مدتهاست که خواب ندارم، خیره به پنجره گذشته ر
#تولد_در_سکوت_مدتهاست_که خواب ندارم، خیره به پنجره #گذشته رو رصد میکنم .هفت، نه ، سیزده، ،هفده، نوزده، بیست و سه سالگی و... هوا کم کم داره روشن میشه خنکای نسیم رو حس میکنم ، بوی غم ، #تنهایی، #پیری نگرانی تردید، #گمگشتگی وجودمو آزار میده .با صدای پیامک تبریک تولد بانک به خودم میام امروز روز تولدمه ، زاده مرداد ، برعکس سالهای قبل که برام مهم نبود حتی #فراموش میکردم،هه اصلا کسی هم براش مهم بود؟ تا به حال کسی تولدم رو بهم تبریک گفته؟ اصلا برای سومین فررند دختر کسی شاد شد؟ معلومه که نه . یادمه که خواهر کوچیکم به دنیا اومد اندوه شدیدی تو صورت بابام بود تا چند روز با هیچ کس حرف نمیزد و مامام رو تنها گذاشته بود پس برا منم همین طور بود .چند روزه که به روز تولدم فکر میکنم ،درسته برا کسی مهم نیست ولی میخواستم امسال تو خلوتم شاد باشم خودمو دوس داشته باشم شادترین اهنگ های تولد رو دانلود و گوش میکنم لعنتی چرا شاد نیستم چرا اینقدر این آهنگا تلخند. حتی نای گریه کردن ندارم حس بیخیالی ،معلق بودن و.... من کیم #چرا_خودم_رو_گم_کردم ، #با_خودم_چه_کردم_از_خودم_چی_ساختم_نه زنم_نه_مرد. روی ظرافت ها دخترانه ام انقدر #سرپوش گذاشتم که #یادم_رفت_دخترم که مبادا حرفی پشت سرم باشد مبادا نجابتم زیر سوال رود طبق خواسته پدرم که مبادا برنجد( دخترم لباسات باید چند سایز بزرگتر و ساده باشه، زشته چیزی به خودت آویزون کنی و سنگین باش صدای خندتو نشنوم و./..) ، کمدم پر از لباس های با رنگ خنثی، چرا هیچ وقت #پیراهن_صورتی نداشتم تمام لباس های که پدرم میخرید خلاصه میشد از رنگ هایی که زود چرک نشود بعد این همه سال تمام سلول هایم اعتصاب کردن دلشان شیطنت های دخترانه میخواهد امروز گل سر ، گوشواره ، انگشتر ، گردنبند و کمی سرمه زدم
متوجه نگاه های متعجب و دزدکی فامیل خانواده و برادرهایم شدم از پج زدن هایشان کلمه عشق راشنیدم میخواستم بگویم به خدا عاشق نشده ام من که #همیشه_سرد_بودم_حتی_با_خودم اینقدر خودم را غرق افکار شماکردم که فرصت عاشقی نداشتم همش سنگین و نجیب بودم هر کدوم از فامیل که پسر داشت خونش نرفتم و وقتی خونه ما می اومدن فقط سلام و خداحافظ همش طبق میل شما زندگی کردم کاش کمی خودخواه بودم .......
به خدا فقط دلم برای خودم تنگ شده دلم برای دختر وجودم که زنده به گورش کردم تنگ شده ،هنوزم نجابت و ححابم رو با چیز دیگه ای عوض نمیکنم و این منافات با دختر بودنم ندارد . شاید خجالت میکشم که کسی از احساسم باخبر شود بازم سکوت میکنم...
نوشته ریحانه آریامحتشم
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی... #22مرداد 1398 #مرداد #دختر #تولد #ریحانه
متوجه نگاه های متعجب و دزدکی فامیل خانواده و برادرهایم شدم از پج زدن هایشان کلمه عشق راشنیدم میخواستم بگویم به خدا عاشق نشده ام من که #همیشه_سرد_بودم_حتی_با_خودم اینقدر خودم را غرق افکار شماکردم که فرصت عاشقی نداشتم همش سنگین و نجیب بودم هر کدوم از فامیل که پسر داشت خونش نرفتم و وقتی خونه ما می اومدن فقط سلام و خداحافظ همش طبق میل شما زندگی کردم کاش کمی خودخواه بودم .......
به خدا فقط دلم برای خودم تنگ شده دلم برای دختر وجودم که زنده به گورش کردم تنگ شده ،هنوزم نجابت و ححابم رو با چیز دیگه ای عوض نمیکنم و این منافات با دختر بودنم ندارد . شاید خجالت میکشم که کسی از احساسم باخبر شود بازم سکوت میکنم...
نوشته ریحانه آریامحتشم
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی... #22مرداد 1398 #مرداد #دختر #تولد #ریحانه
۱۵.۰k
۲۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.