ادامه

ادامه ...


الان نه... نمیتونستم. نمیتونستم نتیجه رو ببینم جرئتش رو نداشتم اخ خداا.. من چمه؟ اشفته بردمش توي اتاقم و توي کمد گذاشتمش.. از استرس نتیجه و دیدنش داشتم خفه میشدم.اما.. نمیخواستم ببینمش..
مشوش دراز کشیدم و دستامو به سرم گرفتم
حقیقت یه قدم با من فاصله داره و توي کمدمه.. به سختي مقاومت میکردم تا نرم سراغش وتلاش کردم بخوابم.. بعد كلي فکر و خیال و درد کشیدن و کلنجار رفتن با خودم بالاخره خوابم برد. از صداي موسيقي خيلي ضعيف و ارامبخشي متعجب به زور چشمامو باز کردم
بهت زده و گنگ به جعبه دایره اي موسيقي نگاه کردم که کنارم روي تخت و پیش بالشتم بود و موسيقي كلاسيك خيلي قشنگي ازش پخش میشد و دوتا عروسك كوچيك زن و مرد دست تو دست هم میرقصیدن..
اسلاید ۲



خوب خوب بگین ببینم نظرتون راجب داستان چیه
دیدگاه ها (۱۹)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۸۴قلبم خيلي هول شروع به کوبید...

یک روز در از ذوق و کنجکاوی هوا تازه درخت ها بوی شیرینی خاک و...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۸۳حس میکردم رفته تا خبر باردا...

ظهور ازدواج پارت ۴۸۲ داغون و پردرد صورتمو توی دستام گرفته ب...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۰۷ امضاي خودشه.. اصلا نمیتونس...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۵۷ همه چیز زیبا و دل انگیز بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط