نام رمان : قشاع
نام رمان :قشاع
نویسنده . میا
سه ساعت پنجره باز بودو کل
اتاق یخ زده بود از سرمای باران.
کراپی کوتاح بی استین در تنم بود سردم بود ولی خسته نشده بودم و از تماشای باران .
به جز پنجره اتاق و زمین با اشک هایش
تنم را هم خیس کرد . کراپ قدیمی با طرح توت فرنگی هایی با رنگ نود صورتی بود که بند نازکش که روی شونه هایم بود و برای نیوفتادن لباس تنم جنس تور بود همچنان یغه بلند لباسم هم از جنس تور بود . دیگر کم اوردم یک ساعت بدنم وسوسه ی بیرون و خیابان های زیبای اصفحانم را کرده بود . هودیه ساده ام را تنم کردم و یک دامن گل گلی هم تنم کردم و رفتم !"
خلاص صفحه چهار
نویسنده . میا
سه ساعت پنجره باز بودو کل
اتاق یخ زده بود از سرمای باران.
کراپی کوتاح بی استین در تنم بود سردم بود ولی خسته نشده بودم و از تماشای باران .
به جز پنجره اتاق و زمین با اشک هایش
تنم را هم خیس کرد . کراپ قدیمی با طرح توت فرنگی هایی با رنگ نود صورتی بود که بند نازکش که روی شونه هایم بود و برای نیوفتادن لباس تنم جنس تور بود همچنان یغه بلند لباسم هم از جنس تور بود . دیگر کم اوردم یک ساعت بدنم وسوسه ی بیرون و خیابان های زیبای اصفحانم را کرده بود . هودیه ساده ام را تنم کردم و یک دامن گل گلی هم تنم کردم و رفتم !"
خلاص صفحه چهار
۴۲۲
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.