ص۴
ص۴
نام رمان :نگاه اول
نویسنده : میا
--------------------------------------------------
چه هوای خوبی بود .
احساس ازادی داشتم .
گوشیم را روی سایلنت گذاشتم و شروع کردم به راه رفتن .
باران داشت شدید و شدید تر میشد . چند باری پدرم که هیچ وقت بهم علاقه ای نداشت زنگ زد ، ولی من رد تماس میکردم .
در اخر بعد اینکه دوباره پنج بار زنگ زد بار ششم را جواب دادم
(بله پدر .)
(کجایی غزاله چرا جواب نمیدی )
(اومدم بیرون یکم هوا بخورم . گوشیم رو سایلنت بود )
( امروز میتونی بری یه نامه به مادرت بدی ؟)
(نامه؟ از کجا نا مرو بیارم که بهش بد م)
( امروز میری ملاقات مادرت در زندان ؟)
(نامه رو میزارم تو کیفت . خدا حافظ )
چی ؟ الو ؟ الو؟
میزارع تویی کیفم ؟ تو کدوم کیفم ؟ اصن چجوری میخواد بیاد تو خونه نامه بزاره تو کیفم وقتی که کلید خونه ام را نداره ?
بیخیال شدم گفتم حتمی بازم مواد کشیده و حالیش نیست داره چیکار میکنه
هیچ وقت خوشم نمیومد زیر بارون چتر بیارم
من عاشق بارونم پس اجازه میدم تنم را در اغوش خودش بگیرد و احساس کنم کل اسمان اشک هایش را به تن من میبخشد
بارون داشت خیلی شدید میشد .رفتم
سمت اون خونه نیمه سازی که ولش کرده بودند دیگه اون خونه رو کامل درست نمیکردن و وست کار ولش کرده بودن برای همین اونجا شده محل فرار من از ادما .
تو این چند وقته احساس میکردم شخصی به جز من به اینجا میاد و در اینجا وقت میگذراند .
وقتی وارد شدم خواستم وارد اتاق کوچک نسفه کاره شوم ناگهان صدای افتادن یه چیز محکم به زمین را از طبقه بالا احساس کردم . رفتم سمت پله ها و شروع کردم به ...
--------------------------------------------------
خلاص صفحه پنج
نام رمان :نگاه اول
نویسنده : میا
--------------------------------------------------
چه هوای خوبی بود .
احساس ازادی داشتم .
گوشیم را روی سایلنت گذاشتم و شروع کردم به راه رفتن .
باران داشت شدید و شدید تر میشد . چند باری پدرم که هیچ وقت بهم علاقه ای نداشت زنگ زد ، ولی من رد تماس میکردم .
در اخر بعد اینکه دوباره پنج بار زنگ زد بار ششم را جواب دادم
(بله پدر .)
(کجایی غزاله چرا جواب نمیدی )
(اومدم بیرون یکم هوا بخورم . گوشیم رو سایلنت بود )
( امروز میتونی بری یه نامه به مادرت بدی ؟)
(نامه؟ از کجا نا مرو بیارم که بهش بد م)
( امروز میری ملاقات مادرت در زندان ؟)
(نامه رو میزارم تو کیفت . خدا حافظ )
چی ؟ الو ؟ الو؟
میزارع تویی کیفم ؟ تو کدوم کیفم ؟ اصن چجوری میخواد بیاد تو خونه نامه بزاره تو کیفم وقتی که کلید خونه ام را نداره ?
بیخیال شدم گفتم حتمی بازم مواد کشیده و حالیش نیست داره چیکار میکنه
هیچ وقت خوشم نمیومد زیر بارون چتر بیارم
من عاشق بارونم پس اجازه میدم تنم را در اغوش خودش بگیرد و احساس کنم کل اسمان اشک هایش را به تن من میبخشد
بارون داشت خیلی شدید میشد .رفتم
سمت اون خونه نیمه سازی که ولش کرده بودند دیگه اون خونه رو کامل درست نمیکردن و وست کار ولش کرده بودن برای همین اونجا شده محل فرار من از ادما .
تو این چند وقته احساس میکردم شخصی به جز من به اینجا میاد و در اینجا وقت میگذراند .
وقتی وارد شدم خواستم وارد اتاق کوچک نسفه کاره شوم ناگهان صدای افتادن یه چیز محکم به زمین را از طبقه بالا احساس کردم . رفتم سمت پله ها و شروع کردم به ...
--------------------------------------------------
خلاص صفحه پنج
۴۹۴
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.