وقتی ازت جدا شد چون.... 🥀🥺 پارت سوم:)))
وقتی ازت جدا شد چون.... 🥀🥺 پارت سوم:)))
بهش بگم دیگ نمیخوامش آره من برای خودم اونم برای خودش!
یونا ویو:
با صدای کوک که صدام می کرد چشم باز کردم لبخندی زدم و از روی تخت اومدم پایین کارای لازم رو انجام دادم و رفتم طرف آشپزخونه که صداش رو شنیدم.
کوک:یونا بیا کارت دارم.
لحنش اونطوری که دوست داشتم نبود باشه آرومی گفتم و روی مبل نشستم.
کوک:یونا میدونی حرفایی که میخوام بهت بزنم آزار دهندس ولی.... من دیگه نمیخوامت ازت خسته شدم و متاسفم که اینو میگم ولی حس من نسبت به تو یک هوسه لطفا ناراحت نشو این به نفع جفتمون.
یونا:ول..... ولی من..... من دوست دار.....
کوک:ولی من دوست ندارم من ازت زده شدم یکی دیگه رو دوست دارم و عاشقانه میپرستمش دیگه نمیخوام دور و برم ببینمت بهم زنگ نزن حتی بهم فکرم نکن چون آزارم میده. خداحافظ.
راوی*
کوک بعد از زدن اون حرف ها به سرعت از خونه خارج و شکست عشقش رو ندید...... خورد شدن عشقش رو ندید، زجه و هق هق هایی دل سنگ رو آب می کرد رو ندید و رفت!!!
یونا ویو:
یونا:چرا...... چرا رفتی مگه من چکار کردم من از اعماق وجودم.... هق میخواستمت حالا که منو عاشق و دیوانه خودت کردی رفتی... هق
بعد از گذشت یک ساعت به خودم اومدم و به خودم قول دادم به کسی اعتماد نکنم آره من تلاشم رو میکنم و به هدف می رسم هیچکس هم نمیتونه جلوم رو بگیره قول میدم\\\\:
4سال بعد:
کوک ویو:
با استرس داشتم تو استادیم قدم می زدم و ناخون هامو می جویدم جیمین هیونگ باز حالش بد شده بود (خدا نکنه) و ما منتظر دکتر بودیم.
هوپی:یا جونگ کوک شی بیا بشین اینجور تو داری راه میری منم حالم داره بد میشه
کوک: نمیتونم هیونگ دارم دیونه میشم.
جین:کوک جیمین قوی عه هیچیش نمیشه من مطمئنم.
همینطور داشتم به حرف های اعضا گوش میدادم که در باز شد و یونگی سراسیمه اومد تو
یونگی:دک.... دکتر اومد ولی کوک.....
تا اومد حرفش رو بگه منیجر و دکتر اومدن داخل با تعجب به کسی که کنار دکتر وایساده بود می کردم ولی.......
~~~~~~~~~~~~~~~~~
هایییییی اینم پارت جدید لطفا نظراتتون رو تو کامنت ها بگین🥺🌴
بهش بگم دیگ نمیخوامش آره من برای خودم اونم برای خودش!
یونا ویو:
با صدای کوک که صدام می کرد چشم باز کردم لبخندی زدم و از روی تخت اومدم پایین کارای لازم رو انجام دادم و رفتم طرف آشپزخونه که صداش رو شنیدم.
کوک:یونا بیا کارت دارم.
لحنش اونطوری که دوست داشتم نبود باشه آرومی گفتم و روی مبل نشستم.
کوک:یونا میدونی حرفایی که میخوام بهت بزنم آزار دهندس ولی.... من دیگه نمیخوامت ازت خسته شدم و متاسفم که اینو میگم ولی حس من نسبت به تو یک هوسه لطفا ناراحت نشو این به نفع جفتمون.
یونا:ول..... ولی من..... من دوست دار.....
کوک:ولی من دوست ندارم من ازت زده شدم یکی دیگه رو دوست دارم و عاشقانه میپرستمش دیگه نمیخوام دور و برم ببینمت بهم زنگ نزن حتی بهم فکرم نکن چون آزارم میده. خداحافظ.
راوی*
کوک بعد از زدن اون حرف ها به سرعت از خونه خارج و شکست عشقش رو ندید...... خورد شدن عشقش رو ندید، زجه و هق هق هایی دل سنگ رو آب می کرد رو ندید و رفت!!!
یونا ویو:
یونا:چرا...... چرا رفتی مگه من چکار کردم من از اعماق وجودم.... هق میخواستمت حالا که منو عاشق و دیوانه خودت کردی رفتی... هق
بعد از گذشت یک ساعت به خودم اومدم و به خودم قول دادم به کسی اعتماد نکنم آره من تلاشم رو میکنم و به هدف می رسم هیچکس هم نمیتونه جلوم رو بگیره قول میدم\\\\:
4سال بعد:
کوک ویو:
با استرس داشتم تو استادیم قدم می زدم و ناخون هامو می جویدم جیمین هیونگ باز حالش بد شده بود (خدا نکنه) و ما منتظر دکتر بودیم.
هوپی:یا جونگ کوک شی بیا بشین اینجور تو داری راه میری منم حالم داره بد میشه
کوک: نمیتونم هیونگ دارم دیونه میشم.
جین:کوک جیمین قوی عه هیچیش نمیشه من مطمئنم.
همینطور داشتم به حرف های اعضا گوش میدادم که در باز شد و یونگی سراسیمه اومد تو
یونگی:دک.... دکتر اومد ولی کوک.....
تا اومد حرفش رو بگه منیجر و دکتر اومدن داخل با تعجب به کسی که کنار دکتر وایساده بود می کردم ولی.......
~~~~~~~~~~~~~~~~~
هایییییی اینم پارت جدید لطفا نظراتتون رو تو کامنت ها بگین🥺🌴
۱۷.۳k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.