وقتی ازت جدا شد چون....🥀🥺 پارت پنجم:)))
وقتی ازت جدا شد چون....🥀🥺 پارت پنجم:)))
که در باز شد و مدیر عامل کمپانی اومد تو.
هوانگ:سلام خانوم شین حال جیمین چطور؟
یونا:سلام عاممم خوبه...معاینه اش کردم...بخاطر تمرین هاس سختش اینطوری شده.
هوانگ:خوبه... میشه چند لحظه به اتاق بیاید!؟
یونا:باشه.
بعد از اینکه وسایلم رو جمع کردم به اتاق آقای هوانگ رفتم.
هوانگ:راستش خانوم شین دکتر کمپانی به دلیل باردار بودنشون از اینجا رفتن و ما در حال حاضر پزشکی نداریم و خب با وجود اتفاقات و تمرین های سخت گروه به یک پزشک نیاز داریم...و البته کی بهتر از شما...من میدونم شما با آقای جئون بهم زدین و ممکنه اذیت شین... ولی خواهش میکنم خوب فکرتون رو بکنید.
یونا:عاااا خب راستش من مخالفتی ندارم... ولی خب ممکنه اعضا از من خوششون نیاد.
هوانگ:نگران اونا نباشین اونا مشکلی ندارن.
یونا:باشه پس هروقت که بگین من میام.
کوک ویو:
بعد از رفتن یونا آقای هوانگ اومد و ماجرا رو بهمون گفت ولی خب یونگی و تهیونگ عصبانی شدن و رفتن بیرون... نمیدونم چرا حس میکنم اون منو میخواست انتخاب کنه کاش بهش اجازه توضیح می دادم...
*2هفته بعد*
الان نزدیک 2 هفته هست که یونا اینجا کار میکنه خیلی سعی کردم نزدیکش نشم ولی... ولی هنوز دوسش دارم... هرموقع منو می بینه سعی میکنه ازم فرار کنه... رابطه اش با اعضا خوبه البته به جز یونگی و تهیونگ تصمیم گرفتم برم پیشش و باهاش صحبت کنم... تو فکر بودم که در باز شد و جیمین، جین و جیهوپ با لب خندون اومدن تو.
جین:کوک چرا پکری؟ داری به چی فکر میکنی؟
کوک:به یونا هیونگ فکر میکنم من اشتباه کردم که اون رو اجازه صحبت به یونا رو ندادم.
جیهوپ:کوک به نظرم هنوز هم دیر نشده برو باهاش صحبت کن شاید زود قضاوت کردی.
جیمین:آره کوک ما پشتتیم
کوک:ممنونم
به سمت اتاق یونا راه افتادم در زدم و منتظر شدم جواب بده.......
~~~~~~~~~~~~~~
که در باز شد و مدیر عامل کمپانی اومد تو.
هوانگ:سلام خانوم شین حال جیمین چطور؟
یونا:سلام عاممم خوبه...معاینه اش کردم...بخاطر تمرین هاس سختش اینطوری شده.
هوانگ:خوبه... میشه چند لحظه به اتاق بیاید!؟
یونا:باشه.
بعد از اینکه وسایلم رو جمع کردم به اتاق آقای هوانگ رفتم.
هوانگ:راستش خانوم شین دکتر کمپانی به دلیل باردار بودنشون از اینجا رفتن و ما در حال حاضر پزشکی نداریم و خب با وجود اتفاقات و تمرین های سخت گروه به یک پزشک نیاز داریم...و البته کی بهتر از شما...من میدونم شما با آقای جئون بهم زدین و ممکنه اذیت شین... ولی خواهش میکنم خوب فکرتون رو بکنید.
یونا:عاااا خب راستش من مخالفتی ندارم... ولی خب ممکنه اعضا از من خوششون نیاد.
هوانگ:نگران اونا نباشین اونا مشکلی ندارن.
یونا:باشه پس هروقت که بگین من میام.
کوک ویو:
بعد از رفتن یونا آقای هوانگ اومد و ماجرا رو بهمون گفت ولی خب یونگی و تهیونگ عصبانی شدن و رفتن بیرون... نمیدونم چرا حس میکنم اون منو میخواست انتخاب کنه کاش بهش اجازه توضیح می دادم...
*2هفته بعد*
الان نزدیک 2 هفته هست که یونا اینجا کار میکنه خیلی سعی کردم نزدیکش نشم ولی... ولی هنوز دوسش دارم... هرموقع منو می بینه سعی میکنه ازم فرار کنه... رابطه اش با اعضا خوبه البته به جز یونگی و تهیونگ تصمیم گرفتم برم پیشش و باهاش صحبت کنم... تو فکر بودم که در باز شد و جیمین، جین و جیهوپ با لب خندون اومدن تو.
جین:کوک چرا پکری؟ داری به چی فکر میکنی؟
کوک:به یونا هیونگ فکر میکنم من اشتباه کردم که اون رو اجازه صحبت به یونا رو ندادم.
جیهوپ:کوک به نظرم هنوز هم دیر نشده برو باهاش صحبت کن شاید زود قضاوت کردی.
جیمین:آره کوک ما پشتتیم
کوک:ممنونم
به سمت اتاق یونا راه افتادم در زدم و منتظر شدم جواب بده.......
~~~~~~~~~~~~~~
۱۴.۴k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.