پارت چهارده
پارت چهارده
لینا ویو
3 سال بعد
چشمام رو باز کردم، سرم بشدت درد میکرد با یاد اوری این 11 سال لبخندی روی لبم اومد مطمئن بودم کسی که اینجا اوردتم اون پسر جنتلمنیه که این همه سال منتظرش بودم. توی اتاق تاریکی روی زمین دست بسته افتاده بودم و دهنم بسته شده بود در باز شد
جونگکوک: خب خب دختر ی عمه جان!
دستمال رو از رو دهنم برداشت
لینا: چیشد از معشوقت دل کندی؟(کارا رو میگه)
جونگکوک: خانواده مجبورم کردن باهات ازدواج کنم هرزه کوچولو
لینا: هه تو هم که نمیتونی رو حرف بابات حرف بزنی
جونگکوک: نمیتونم، ولی میتونم زن دوم بگیرم
لینا: من امضا نمیکنم اونم میدونی؟
جونگکوک: حتی اگه به قیمت جون بچه هات باشه؟(لینا سه قلو از کوک بارداره،ولی جنسیت ها هنوز معلوم نیست)
لینا: بچه های خودتن
جونگکوک: ولی تو مادرشونی
کوک اروم از اتاق رفت بیرون (کارا و کوک رل زدن)
نویسنده ویو
پسرک حالا توی باتلاق افتاده بود و اومدن بیرون ازش خیلی سخت بود کسی از حس کوک به زندگی خبر دار نبود. کسی نمیدونست اون پسر بی احساس فقط بخاطر یک دختر 18 ساله زندست یعنی شین یونا!
2 ماه بعد
کارا پیشه جنیه و داره پزشکی یاد میگیره، لیسا هم بعد عروسی یا بهتر بگم مراسم مرگ کوک برگشت تایلند پیش مادرش! تهیونگ منتظر محموله ای از فرانسست. جیمین سرش با قمار گرمه. نامجون و هویون هم دارن پدر و مادر میشن (هویون هشت ماهه بارداره) و برای همین نامجون خیلی وقته که فقط برای نقشه ریزی پیش ته و جیمین میره، جونگکوکم داره با یک روانی سر و کله میزنع و جالب اینجاس لینا بعد دو ماه تهدید های مداوم برگه ی همسر دوم رو امضا زد و منتظره تا کارا 20 سالش بشه. و این تازه شروع از هم پاشیدنه!
لینا ویو
3 سال بعد
چشمام رو باز کردم، سرم بشدت درد میکرد با یاد اوری این 11 سال لبخندی روی لبم اومد مطمئن بودم کسی که اینجا اوردتم اون پسر جنتلمنیه که این همه سال منتظرش بودم. توی اتاق تاریکی روی زمین دست بسته افتاده بودم و دهنم بسته شده بود در باز شد
جونگکوک: خب خب دختر ی عمه جان!
دستمال رو از رو دهنم برداشت
لینا: چیشد از معشوقت دل کندی؟(کارا رو میگه)
جونگکوک: خانواده مجبورم کردن باهات ازدواج کنم هرزه کوچولو
لینا: هه تو هم که نمیتونی رو حرف بابات حرف بزنی
جونگکوک: نمیتونم، ولی میتونم زن دوم بگیرم
لینا: من امضا نمیکنم اونم میدونی؟
جونگکوک: حتی اگه به قیمت جون بچه هات باشه؟(لینا سه قلو از کوک بارداره،ولی جنسیت ها هنوز معلوم نیست)
لینا: بچه های خودتن
جونگکوک: ولی تو مادرشونی
کوک اروم از اتاق رفت بیرون (کارا و کوک رل زدن)
نویسنده ویو
پسرک حالا توی باتلاق افتاده بود و اومدن بیرون ازش خیلی سخت بود کسی از حس کوک به زندگی خبر دار نبود. کسی نمیدونست اون پسر بی احساس فقط بخاطر یک دختر 18 ساله زندست یعنی شین یونا!
2 ماه بعد
کارا پیشه جنیه و داره پزشکی یاد میگیره، لیسا هم بعد عروسی یا بهتر بگم مراسم مرگ کوک برگشت تایلند پیش مادرش! تهیونگ منتظر محموله ای از فرانسست. جیمین سرش با قمار گرمه. نامجون و هویون هم دارن پدر و مادر میشن (هویون هشت ماهه بارداره) و برای همین نامجون خیلی وقته که فقط برای نقشه ریزی پیش ته و جیمین میره، جونگکوکم داره با یک روانی سر و کله میزنع و جالب اینجاس لینا بعد دو ماه تهدید های مداوم برگه ی همسر دوم رو امضا زد و منتظره تا کارا 20 سالش بشه. و این تازه شروع از هم پاشیدنه!
۴.۱k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.