«اول کامنتو بخون»
«اول کامنتو بخون»
بازمو گرفت و منو کشید سمت خودش
با من لج نکن...حالام راه بیفت بریم..
و دستم و گرفت دنبال خودش کشوند...حسود...
سوار شدیم و راه افتاد
کی برگردیم کره؟یسری کار کوچیک دارم باید انجامشون بدم بعدش دیگه شرکت نمیرم
_چرا نمیری؟
چون میخوام با تو وقت بگذرونم
_این دلیل نمیشه کارتو ول کنی
این همه مدت سر کار رفتم..الان تو مهم تری کار اهمیتی نداره...
_هردومون باهم.. هم کار هم من..
لبخند زد
فقط تو...
انگار قند تو دلم آب کردن... نتونستم لبخندمو پنهون کنم.. دستمو بردم سمت پخش ماشین و روشن کردم یهو آهنگ Astronaut از jin پخش شد. .. ته صداشو بیشتر کرد و شروع کرد آروم باهاش خوندن و همش برمیگشت منو نگاه میکرد وقتی به قسمت اوجش رسید دوتایی با صدای بلند شروع کردیم به خوندن وقتی که تموم شد صدای هردومون گرفته بود اینقدر داد زدیم...
ته با خنده گفت:
دیگه نیازه باهم یه آلبوم بدیم بیرون..
صدامو کلفت کردم:
رئیس کمپانی blue moon اولین آلبوم موزیک خودش را منتشر کرد
زد زیر خنده...
اولین کنسرتمون کجا باشه؟...
یکم فکر کردم
_آمریکا خوبه آقا کیم؟
آره دختراشم خوشگلن...
محکم زدم به بازوش
دستت سنگینه هاا!
_آره تازه ناخونامم بلنده
بله میدونگ..آثارش رو پشتم هست..
سرمو انداختم پایین
_خیلی بدی...
زد زیر خنده
خب خجالت بسه..رسیدیم...
سرمو بالا آوردم دیدم جلویه رستوران بزرگ وایستاده بود... پیاده شد و اومد در سمت منو باز کرد و دستمو گرفت پیاده شم
_عجب بالاخره یاد گرفتی...
بلد بودم..موقعیتش نبود..
و دستمو گرفت و رفتیم داخل رستوران...وای چقد بزرگ بود...پشت یه میز دو نفره نشستیم..
اینجا قبلا رستوران پدرم بود
جا خوردم
_واقعا؟!
آره...وقتی فوت کرد واگذارش کردم به سر آشپزش...
_ته...
بهم زل زد
_تا الان چیزی از خونوادت برام نگفتی
واقعا دوست داری بدونی؟
سرمو تکون دادم
_میخوام بدونم
مادرم منو وقتی به دنیا اومدم ول کرد و داداشمو با خودش برد
_چرا همچین کاری کرد؟
بازمو گرفت و منو کشید سمت خودش
با من لج نکن...حالام راه بیفت بریم..
و دستم و گرفت دنبال خودش کشوند...حسود...
سوار شدیم و راه افتاد
کی برگردیم کره؟یسری کار کوچیک دارم باید انجامشون بدم بعدش دیگه شرکت نمیرم
_چرا نمیری؟
چون میخوام با تو وقت بگذرونم
_این دلیل نمیشه کارتو ول کنی
این همه مدت سر کار رفتم..الان تو مهم تری کار اهمیتی نداره...
_هردومون باهم.. هم کار هم من..
لبخند زد
فقط تو...
انگار قند تو دلم آب کردن... نتونستم لبخندمو پنهون کنم.. دستمو بردم سمت پخش ماشین و روشن کردم یهو آهنگ Astronaut از jin پخش شد. .. ته صداشو بیشتر کرد و شروع کرد آروم باهاش خوندن و همش برمیگشت منو نگاه میکرد وقتی به قسمت اوجش رسید دوتایی با صدای بلند شروع کردیم به خوندن وقتی که تموم شد صدای هردومون گرفته بود اینقدر داد زدیم...
ته با خنده گفت:
دیگه نیازه باهم یه آلبوم بدیم بیرون..
صدامو کلفت کردم:
رئیس کمپانی blue moon اولین آلبوم موزیک خودش را منتشر کرد
زد زیر خنده...
اولین کنسرتمون کجا باشه؟...
یکم فکر کردم
_آمریکا خوبه آقا کیم؟
آره دختراشم خوشگلن...
محکم زدم به بازوش
دستت سنگینه هاا!
_آره تازه ناخونامم بلنده
بله میدونگ..آثارش رو پشتم هست..
سرمو انداختم پایین
_خیلی بدی...
زد زیر خنده
خب خجالت بسه..رسیدیم...
سرمو بالا آوردم دیدم جلویه رستوران بزرگ وایستاده بود... پیاده شد و اومد در سمت منو باز کرد و دستمو گرفت پیاده شم
_عجب بالاخره یاد گرفتی...
بلد بودم..موقعیتش نبود..
و دستمو گرفت و رفتیم داخل رستوران...وای چقد بزرگ بود...پشت یه میز دو نفره نشستیم..
اینجا قبلا رستوران پدرم بود
جا خوردم
_واقعا؟!
آره...وقتی فوت کرد واگذارش کردم به سر آشپزش...
_ته...
بهم زل زد
_تا الان چیزی از خونوادت برام نگفتی
واقعا دوست داری بدونی؟
سرمو تکون دادم
_میخوام بدونم
مادرم منو وقتی به دنیا اومدم ول کرد و داداشمو با خودش برد
_چرا همچین کاری کرد؟
۸.۲k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.