شماره معکوس p18
زمان مهم نبود،تنها آرامش!
هوای سرد پوست لختش را نوازش میکرد اما جئون خسته تر از این حرفا بود
تنها عطش عشق او را خسته کرده بود،اکنون بعد از ۱۱ سال هم خانه و دوست بودن باید متوجه حسش به امیلیا شود
از قدم ایستاد،وارد شد و یک بسته بنز گرفت و شروع به کشیدن شد ... تا آخرین نخ!
نوتیف های بیشماری می آمد اما هیچ کدام از آنها متعلق به امیلیا نبود!
وارد محوطه پارک شد،ساعت از ۱ گذشته بود اما بی قراری قلب او اجازه خواب یا از حرکت ایستادن را نمیداد
چشمش به دختری خورد که گوشه ی پارک کز گرده است و صدای هق هقش فضای خالی پارک را پر کرده
قدم های لرزان جئون جلو رفت و با دیدن امیلیا در آغوش جیمین مشتش جمع شد
'اگه عاشق من نیست،مال من نمیشه مال هیچ کس هم نباید باشه!'
یقه پارک را میان دستانش گرفت و بالا کشید
" همین الان میری یا صورت خوشگلت رو نابود میکنم" jk
دست جئون را جدا کرد و مشت محکمی توی صورت جئون کوبید
"تو کی باشی به من دستور بدی؟" jimin
"تو کی باشی به امیلیا نزدیک بشی ؟" jk
ضرب و شتم افزایش یافت و جئون هم میزد..هم میخورد!
خسته هر دو روی زمین افتادند؛جئون دستی به گوشه لب خونی اش کشید و ناله ی آرامی رها کرد
امیلیا با دیدن حال هر دوی آنها پوزخند زد،پشت رول نشست و بوق زد
"سوارشید" Emilia
جیمین و کوک نگاه بدی به هم انداختند و سپس سوار شدند
"کجا میری؟" jk
"جیمین رو برسونم خونه" Emilia
جیمین که جلو نشسته بود دست امیلیا که روی دنده بود را فشرد د با مهربانی گفت:
"امشب بیا خونه ی من " jimin
جئون نفس حرصی بیرون داد
"امیلیا امشب با من برمیگرده " jk
جیمین برگشت و با پوزخند به جئون خیره شد
"مطمئنی؟ کسی که ازش دوری میکنه تویی نه من!" jimin
قلب جئون ذره ذره نابود میشد...چرا که خودش به خوبی این ها را می دانست و رقیبش هم فهمیده بود!
امیلیا جلوی عمارت ترمز زد،با هم وارد شدند و بعد از برداشتن جعبه کمک های اولیه روبهروی پارک نشست
و با دقت زخم های او را پماد زد
جئون که در دلش شیطان شروری بیدار شده بود مدام راه میرفت و در نهایت کلافه در را باز کرد و با نگاه مظلومی به امیلیا گفت:
"سوییچ رو بده برم داروخونه یه پماد بگیرم" jk
امیلیا کلافه دستش را کشید و روی صندلی نشاند و زخم های صورتش را پماد زد
حالا نوبت جئون بود که خشم پارک بخندد!
اما شیطان شرور به این ها قانع نبود و در یک حرکت کمر امیلیا را گرفت و روی خودش انداخت و لب هایش را قفل لب هایش کرد و سر انجام بوسه ی پر احساسی بر روی آنها نشاند!
هوای سرد پوست لختش را نوازش میکرد اما جئون خسته تر از این حرفا بود
تنها عطش عشق او را خسته کرده بود،اکنون بعد از ۱۱ سال هم خانه و دوست بودن باید متوجه حسش به امیلیا شود
از قدم ایستاد،وارد شد و یک بسته بنز گرفت و شروع به کشیدن شد ... تا آخرین نخ!
نوتیف های بیشماری می آمد اما هیچ کدام از آنها متعلق به امیلیا نبود!
وارد محوطه پارک شد،ساعت از ۱ گذشته بود اما بی قراری قلب او اجازه خواب یا از حرکت ایستادن را نمیداد
چشمش به دختری خورد که گوشه ی پارک کز گرده است و صدای هق هقش فضای خالی پارک را پر کرده
قدم های لرزان جئون جلو رفت و با دیدن امیلیا در آغوش جیمین مشتش جمع شد
'اگه عاشق من نیست،مال من نمیشه مال هیچ کس هم نباید باشه!'
یقه پارک را میان دستانش گرفت و بالا کشید
" همین الان میری یا صورت خوشگلت رو نابود میکنم" jk
دست جئون را جدا کرد و مشت محکمی توی صورت جئون کوبید
"تو کی باشی به من دستور بدی؟" jimin
"تو کی باشی به امیلیا نزدیک بشی ؟" jk
ضرب و شتم افزایش یافت و جئون هم میزد..هم میخورد!
خسته هر دو روی زمین افتادند؛جئون دستی به گوشه لب خونی اش کشید و ناله ی آرامی رها کرد
امیلیا با دیدن حال هر دوی آنها پوزخند زد،پشت رول نشست و بوق زد
"سوارشید" Emilia
جیمین و کوک نگاه بدی به هم انداختند و سپس سوار شدند
"کجا میری؟" jk
"جیمین رو برسونم خونه" Emilia
جیمین که جلو نشسته بود دست امیلیا که روی دنده بود را فشرد د با مهربانی گفت:
"امشب بیا خونه ی من " jimin
جئون نفس حرصی بیرون داد
"امیلیا امشب با من برمیگرده " jk
جیمین برگشت و با پوزخند به جئون خیره شد
"مطمئنی؟ کسی که ازش دوری میکنه تویی نه من!" jimin
قلب جئون ذره ذره نابود میشد...چرا که خودش به خوبی این ها را می دانست و رقیبش هم فهمیده بود!
امیلیا جلوی عمارت ترمز زد،با هم وارد شدند و بعد از برداشتن جعبه کمک های اولیه روبهروی پارک نشست
و با دقت زخم های او را پماد زد
جئون که در دلش شیطان شروری بیدار شده بود مدام راه میرفت و در نهایت کلافه در را باز کرد و با نگاه مظلومی به امیلیا گفت:
"سوییچ رو بده برم داروخونه یه پماد بگیرم" jk
امیلیا کلافه دستش را کشید و روی صندلی نشاند و زخم های صورتش را پماد زد
حالا نوبت جئون بود که خشم پارک بخندد!
اما شیطان شرور به این ها قانع نبود و در یک حرکت کمر امیلیا را گرفت و روی خودش انداخت و لب هایش را قفل لب هایش کرد و سر انجام بوسه ی پر احساسی بر روی آنها نشاند!
۲۱.۳k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.