roman. .loveintime's profile picture
roman._.loveintime's profile picture
roman._.loveintime #پارت۱۰
داخل این دوماه دوره آخر موسیقی رو تموم کردم و کنارش درس میخوندم واسه دانشگاه و اینقده در گیر بودم که اصلاکسی رو نمی دیدم فقط ۳بار خاله سوگند اینا رو دیدم که دو بارش اومده بودن خونمون و یه بارم که ما رفتیم اونجا یعنی مامانم اینا میرفتن خاله اینا هم میومدن ولی من نمی دیدمشون ترم اول دانشگاه ما شروع شده بودومن مشغول درس بودم رشتم حسابداری بود با دخترا هممون داخل یه دانشگاه بودیم داخل واشنگتن که الان واسه میان ترم اومدیم خونه صدای در اومد خدمتکار بود و برام صبحونه آورد و روی میز گذاشت و رفت بیرون منم صبحانمو خوردم و مشغول درس خوندن شدم..... *******
صبح از خواب بیدار شدم و حاظر و آماده رفتنم دنبال دخترا که با هم بریم دانشگاه وقتی سوار شدن به سمت واشنگتن حرکت کردم وقتی رسیدیم تقریبا بچه های خوابگاه اومده بودن پیاده شدیم و به سمت اتاقمون رفتیم وارد که شدم دیدم آسلی و سلنااونجان +سلام بچه ها خوبین؟
آسلی:به به ببین کی اینجاست چطوری پرنسس خانوم؟
سلنا:سلام عزیرم خوبی؟
+مرسی خوبم شما چطورین؟
آسلی:مگه میشه تو رو دید و بد بود
ملیسا:تو رو خدا منو جولیاوهلما وسپیده راضی به زحمت نیستیم از جاتون تکون نخورید واسه استقبال از ما خودمون گم میشیم داخل
آسلی:گمشو اینجاببینم کمتر زر بزن
بعد از احوال پرسی و خل بازی های ملیسا هر کی رفت سراغ کارای خودش و چیدن وسایل ها داخل کمد همینطور مشغول بودیم که یهو در با صدای بدی باز شد ومحکم خورد به دیوار ترسیده برگشتم وببینم چ خبره که یهو یکی حمله کرد سمتم پرت شدم کف اتاق..... #loveintime
roman._.loveintime #پارت۱۰
داخل این دوماه دوره آخر موسیقی رو تموم کردم و کنارش درس میخوندم واسه دانشگاه و اینقده در گیر بودم که اصلاکسی رو نمی دیدم فقط ۳بار خاله سوگند اینا رو دیدم که دو بارش اومده بودن خونمون و یه بارم که ما رفتیم اونجا یعنی مامانم اینا میرفتن خاله اینا هم میومدن ولی من نمی دیدمشون ترم اول دانشگاه ما شروع شده بودومن مشغول درس بودم رشتم حسابداری بود با دخترا هممون داخل یه دانشگاه بودیم داخل واشنگتن که الان واسه میان ترم اومدیم خونه صدای در اومد خدمتکار بود و برام صبحونه آورد و روی میز گذاشت و رفت بیرون منم صبحانمو خوردم و مشغول درس خوندن شدم..... *******
صبح از خواب بیدار شدم و حاظر و آماده رفتنم دنبال دخترا که با هم بریم دانشگاه وقتی سوار شدن به سمت واشنگتن حرکت کردم وقتی رسیدیم تقریبا بچه های خوابگاه اومده بودن پیاده شدیم و به سمت اتاقمون رفتیم وارد که شدم دیدم آسلی و سلنااونجان +سلام بچه ها خوبین؟
آسلی:به به ببین کی اینجاست چطوری پرنسس خانوم؟
سلنا:سلام عزیرم خوبی؟
+مرسی خوبم شما چطورین؟
آسلی:مگه میشه تو رو دید و بد بود
ملیسا:تو رو خدا منو جولیاوهلما وسپیده راضی به زحمت نیستیم از جاتون تکون نخورید واسه استقبال از ما خودمون گم میشیم داخل
آسلی:گمشو اینجاببینم کمتر زر بزن
بعد از احوال پرسی و خل بازی های ملیسا هر کی رفت سراغ کارای خودش و چیدن وسایل ها داخل کمد همینطور مشغول بودیم که یهو در با صدای بدی باز شد ومحکم خورد به دیوار ترسیده برگشتم وببینم چ خبره که یهو یکی حمله کرد سمتم پرت شدم کف اتاق..... #loveintime
۴.۲k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.