roman. .loveintime's profile picture
roman._.loveintime's profile picture
roman._.loveintime #پارت۹
به طبقه بالا که رسیدم یه سالن بود که همه چیز داشت مثل پایین ولی کوچیک تر وقتی ازش رد میشدی به اتاق ها میرسیدی در کل این عمارت شباهت زیادی با عمارت ما داشت به اتاقا نگاه کردم از اونجایی که ادم کنجکاوی هستم دونه دونه در اتاقارو باز کردم و سرک کشیدم ولی به یکی از اتاقاکه رسیدم درش باز نشد از یشیم پرسیدم:این چرا قفله مگه دزد اینجا خوابیده؟
خندید و گفت:دزد که ن ولی ادم فضول زیاد هست که بخواد به اونجا سرک بکشه
تعجب کردم یعنی اتاق کار باباشه یا مهم تره یا اصلا به من تیکه انداخت که سرک میکشم؟ واسه همین ازش پرسیدم:مگه اینجا چیزی هست که قفله؟و بهش نگاه کردم که گفت:ن عزیزم اتاق داداشمه همیشه مهمون که داشتیم دخترا داخل اتاقش سرک میکشیدن اونم که حساسه حتی منم راه نمیده یا اگه راه بده وقتی میرم داخل حق ندارم سمت تختش برم یا دست به چیزی بزنم واسه همین قفلش میکنه اهانی گفتم و دیگه چیزی نپرسیدم اینم یا دیونست یا خود شیفته دیگه،به اتاق یشیم رفتم ونشستیم و گرم حرف زدن شدیم که یهو صدای در اومد وپشتش صدای خدمتکارشون که گفت شام آماده هست رفتیم پایین و شام خوردیم اون شب اتفاق خاصی نیوفتاد فقط حرفای مامان بابا ها و اخم کیان که من هیچی ازش نمیفهمیدم شب وقتی برگشتیم خسته بودم و سریع خوابم برد.... ******
2ماه بعد
صبح با صدای آلارم گوشیم از خوار بیدار شدم رفتم wcو یه آبی به صورتم زدم و برگشتم با تلفن اتاقم به خدمتکار زنگ زدم و گفتم که صبحانه منو بیاره داخل اتاق و خودمم پشت میز نشستم.... #loveintime
roman._.loveintime #پارت۹
به طبقه بالا که رسیدم یه سالن بود که همه چیز داشت مثل پایین ولی کوچیک تر وقتی ازش رد میشدی به اتاق ها میرسیدی در کل این عمارت شباهت زیادی با عمارت ما داشت به اتاقا نگاه کردم از اونجایی که ادم کنجکاوی هستم دونه دونه در اتاقارو باز کردم و سرک کشیدم ولی به یکی از اتاقاکه رسیدم درش باز نشد از یشیم پرسیدم:این چرا قفله مگه دزد اینجا خوابیده؟
خندید و گفت:دزد که ن ولی ادم فضول زیاد هست که بخواد به اونجا سرک بکشه
تعجب کردم یعنی اتاق کار باباشه یا مهم تره یا اصلا به من تیکه انداخت که سرک میکشم؟ واسه همین ازش پرسیدم:مگه اینجا چیزی هست که قفله؟و بهش نگاه کردم که گفت:ن عزیزم اتاق داداشمه همیشه مهمون که داشتیم دخترا داخل اتاقش سرک میکشیدن اونم که حساسه حتی منم راه نمیده یا اگه راه بده وقتی میرم داخل حق ندارم سمت تختش برم یا دست به چیزی بزنم واسه همین قفلش میکنه اهانی گفتم و دیگه چیزی نپرسیدم اینم یا دیونست یا خود شیفته دیگه،به اتاق یشیم رفتم ونشستیم و گرم حرف زدن شدیم که یهو صدای در اومد وپشتش صدای خدمتکارشون که گفت شام آماده هست رفتیم پایین و شام خوردیم اون شب اتفاق خاصی نیوفتاد فقط حرفای مامان بابا ها و اخم کیان که من هیچی ازش نمیفهمیدم شب وقتی برگشتیم خسته بودم و سریع خوابم برد.... ******
2ماه بعد
صبح با صدای آلارم گوشیم از خوار بیدار شدم رفتم wcو یه آبی به صورتم زدم و برگشتم با تلفن اتاقم به خدمتکار زنگ زدم و گفتم که صبحانه منو بیاره داخل اتاق و خودمم پشت میز نشستم.... #loveintime
۲.۰k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.