پارت بیست چهارم غریبه آشنا
پارت_بیست_چهارم #غریبه_آشنا
بکهیون:
رسیدم خوابگاه عصبی بودم کلیدم جا گذاشته بودم،با مشت کوبیدم تو در
چن:چه خبرته بکهیون آروم
+برو کنار
-سلام کن حداقل
+سوهو هیونگ کجاست
-تو اتاقشه
رفتم بدون در زدن درو باز کردم رفتم داخل،نشسته بود پشت میز داشت کتاب میخوند،کتابو از دستش گرفتم انداختم رو تخت...با خونسردی نگام کرد
-سلام مرد عاشق چی شده
+هیونگ میخوام برم بگم
-چیو میخوای بگی به کی میخوای بگی
+به مدیر لی سومان
-اونوقت چیو به مدیر میخوای بگی
+اینکه...اینکه...
-اینکه چی
+اینکه با ئونسو رابطه دارم
-میفهمییی چی میگیی
+آرههه میفهممم
-تا الان شک داشتم به اینکه دیوونه شدی ولی الان مطمئنم
+آره دیونه شدم
-بله بله کاملا مشخصه
در زدن...سهون در رو باز کرد
سهون:چی شده هیونگ مشکلی پیش اونده
-نه برو بیرون در رو هم بببند
سهون:آخه پس چرا داد میزنید
سوهو دستشو کوبید رو میز
-گفتممم برو بیرون سهووننن
سهون فهمید اوضاع بده درو بست و رفت
-میخوای بری چی بگی؟هااانن؟بگی ببخشید آقای مدیر من عاشق شدم؟اونم بگه چشم پسرم بیاید خودم براتون داخل کمپانی جشن عروسی برگزار میکنم؟یا بگه خوشبخت بشی عزیزم برو هر کاری ک دلت میخواد انجام بده؟نهههه احمققق لطف کنه در حقت بخاطر طرفدارایی که داری اخراجت نکنه
+خودم همه اینا رو میدونم،ولی خسته شدم...گناه داره اون دختر داره به پای من میسوزه
-میخوای بری برو بگوو ولی من هیچ مسئولیتی رو نمیپذریمم گفتی دیگه با من حرفم نزنییی
+اما هیونگ
-برو بخواب
+چشم
اومدم از اتاق بیرون چرا آخه این کارو میکنه....
کاری از نویسنده گروه:
@forough_wolf #exo #exo_my_planet #Gharibeh_ashena
بکهیون:
رسیدم خوابگاه عصبی بودم کلیدم جا گذاشته بودم،با مشت کوبیدم تو در
چن:چه خبرته بکهیون آروم
+برو کنار
-سلام کن حداقل
+سوهو هیونگ کجاست
-تو اتاقشه
رفتم بدون در زدن درو باز کردم رفتم داخل،نشسته بود پشت میز داشت کتاب میخوند،کتابو از دستش گرفتم انداختم رو تخت...با خونسردی نگام کرد
-سلام مرد عاشق چی شده
+هیونگ میخوام برم بگم
-چیو میخوای بگی به کی میخوای بگی
+به مدیر لی سومان
-اونوقت چیو به مدیر میخوای بگی
+اینکه...اینکه...
-اینکه چی
+اینکه با ئونسو رابطه دارم
-میفهمییی چی میگیی
+آرههه میفهممم
-تا الان شک داشتم به اینکه دیوونه شدی ولی الان مطمئنم
+آره دیونه شدم
-بله بله کاملا مشخصه
در زدن...سهون در رو باز کرد
سهون:چی شده هیونگ مشکلی پیش اونده
-نه برو بیرون در رو هم بببند
سهون:آخه پس چرا داد میزنید
سوهو دستشو کوبید رو میز
-گفتممم برو بیرون سهووننن
سهون فهمید اوضاع بده درو بست و رفت
-میخوای بری چی بگی؟هااانن؟بگی ببخشید آقای مدیر من عاشق شدم؟اونم بگه چشم پسرم بیاید خودم براتون داخل کمپانی جشن عروسی برگزار میکنم؟یا بگه خوشبخت بشی عزیزم برو هر کاری ک دلت میخواد انجام بده؟نهههه احمققق لطف کنه در حقت بخاطر طرفدارایی که داری اخراجت نکنه
+خودم همه اینا رو میدونم،ولی خسته شدم...گناه داره اون دختر داره به پای من میسوزه
-میخوای بری برو بگوو ولی من هیچ مسئولیتی رو نمیپذریمم گفتی دیگه با من حرفم نزنییی
+اما هیونگ
-برو بخواب
+چشم
اومدم از اتاق بیرون چرا آخه این کارو میکنه....
کاری از نویسنده گروه:
@forough_wolf #exo #exo_my_planet #Gharibeh_ashena
۶.۹k
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.