عشق پنهان من
#عشق_پنهان_من
#پارت_۱۲
منم یهو لبامو قفل لباش کردم و لیسیدیمش تا اون پودر پاک بشه(مگه حیوونی😐)
ا/ت: هوی چکار میکنی خجالت بکش
سهون: میخوام جای لبام رو لبات باشه پس پاکشون نکن
ا/ت: مثل ادم میگفتی پاکش میکردم
سهون: هوی درست صحبت کن من اربابتم اصلا برم کل حیاط رو بشور
ا/ت: ولی هوا سرده نمیتونم
سهون: نمیتونم چه ک. صشعریه زود باش برو
آجوما: میشه من برم ایشون سخته براشون
ا/ت: نه نمیخواد خودم میرم
ویو ا/ت:
توی هوای سرد نشستم حیاط این عمارت بزرگ رو شستم که یهو دل درد شدیدی گرفتم یک گوشه نشستم دیدم فیلیکس پتویی به دزدکی برام فرستاد منم قلب انگشتی نشونش دادم
یکم بدنم گرم شد و دوباره شروع به تمیز کردن حیاط کردم منم خیلی ضعیف بودم قدرت زیادی ازم رفته و اونم کار زیاد کردم حالمو بدتر کرد
نمیدونم چیشد دیگه جاییو ندیدم و چشام سیاهی رفت
ویو سهون:
رفتم ببینم اون دختر چه میکنه دیدم که غش کرده رو زمین سریع براید استایل بغلش کردم و بردمش خونه
سهون: آجوما زنگ بزن دکتر زود باش
اجوما: چشم
(دکتر اومد و معاینش کرد)
دکتر: ایشون ضعیفن و کار سختیم انجام دادن به خاطر همین غش کردن فقط باید چیز های مقوی بخوره
سهون: چشم
سهون: میشه بیدار بشی لطفا؟ میدونم اشتباه کردم کار سختیو بهت واگذار کردم منو ببخش نمیدونم چمه احساس میکنم که عاشقت شدم نمیتونم چشم ازت بردارم
(رفت بغلش و خوابید )
ویو ا/ت:
صبح بیدار شدم دیکه که بغل سهون خوابم برده نگاهمو روش قفل زدم غرق زیباییش شده بودم و یک حسایی بهش داشتم احساس کردم که عاشق شدم واقعا این راه درستیه؟
سهون: بیب چرا اشتباه باشه
(لب هاشونو روی لب هم قرار دادن)
ا/ت:نمیدونم چرا ناخودآگاه منم همراهش میکردم و محکم تر لباشو میمکیدم وقتی نفسامون قطع شد از هم جدا شدیم منم سریع از خجالت رفتم طبقه پایین پیش آجوما سهونم اومد پایین و.....
26لایک تا ادامه💜💋
راستی من میرم میخوابم فردا پارت میزارم🤣
#پارت_۱۲
منم یهو لبامو قفل لباش کردم و لیسیدیمش تا اون پودر پاک بشه(مگه حیوونی😐)
ا/ت: هوی چکار میکنی خجالت بکش
سهون: میخوام جای لبام رو لبات باشه پس پاکشون نکن
ا/ت: مثل ادم میگفتی پاکش میکردم
سهون: هوی درست صحبت کن من اربابتم اصلا برم کل حیاط رو بشور
ا/ت: ولی هوا سرده نمیتونم
سهون: نمیتونم چه ک. صشعریه زود باش برو
آجوما: میشه من برم ایشون سخته براشون
ا/ت: نه نمیخواد خودم میرم
ویو ا/ت:
توی هوای سرد نشستم حیاط این عمارت بزرگ رو شستم که یهو دل درد شدیدی گرفتم یک گوشه نشستم دیدم فیلیکس پتویی به دزدکی برام فرستاد منم قلب انگشتی نشونش دادم
یکم بدنم گرم شد و دوباره شروع به تمیز کردن حیاط کردم منم خیلی ضعیف بودم قدرت زیادی ازم رفته و اونم کار زیاد کردم حالمو بدتر کرد
نمیدونم چیشد دیگه جاییو ندیدم و چشام سیاهی رفت
ویو سهون:
رفتم ببینم اون دختر چه میکنه دیدم که غش کرده رو زمین سریع براید استایل بغلش کردم و بردمش خونه
سهون: آجوما زنگ بزن دکتر زود باش
اجوما: چشم
(دکتر اومد و معاینش کرد)
دکتر: ایشون ضعیفن و کار سختیم انجام دادن به خاطر همین غش کردن فقط باید چیز های مقوی بخوره
سهون: چشم
سهون: میشه بیدار بشی لطفا؟ میدونم اشتباه کردم کار سختیو بهت واگذار کردم منو ببخش نمیدونم چمه احساس میکنم که عاشقت شدم نمیتونم چشم ازت بردارم
(رفت بغلش و خوابید )
ویو ا/ت:
صبح بیدار شدم دیکه که بغل سهون خوابم برده نگاهمو روش قفل زدم غرق زیباییش شده بودم و یک حسایی بهش داشتم احساس کردم که عاشق شدم واقعا این راه درستیه؟
سهون: بیب چرا اشتباه باشه
(لب هاشونو روی لب هم قرار دادن)
ا/ت:نمیدونم چرا ناخودآگاه منم همراهش میکردم و محکم تر لباشو میمکیدم وقتی نفسامون قطع شد از هم جدا شدیم منم سریع از خجالت رفتم طبقه پایین پیش آجوما سهونم اومد پایین و.....
26لایک تا ادامه💜💋
راستی من میرم میخوابم فردا پارت میزارم🤣
۸.۳k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.