(استایل ات برای شرکت دختر ات)
(استایل ات برای شرکت دختر ات)
فریب ادامه p30
که یهو
_ات وایسا
_چی شده
_ دستبندت افتاد بگیر _ممنونم کار دیگه ای نداری؟
_نه
ات چیزی نگفتو سوار ماشین شد اقای چانگ چشم غره ای به کوک زد و سوار ماشین شد
ویو خونه ات
_میتونی بری ممنون مواظب سول بودی
*با اجازه خدافظ
ات چیزای اظافی که تو تنش بود رو در اورد دستاشو شست و رفت تو اتاق سول روی تخت نشست و دستشو رو سر سول کشید
+مامان اومدی _چرا هنوز بیداری +بیدار نبودم الان بیدار شدم
_خوابت مثل من خیلی سبکه ولی بهتره الان به خوابی
+مامان بابا رو دیدی
ات مکث کوتاهی کردو با لبخند گفت _اره دیدم +باهم بد بودین؟ _نه عزیزم +پس مامان من می میتونم بابارو از نزدیک ببینم _سول ما دربارش حرف زدیم میخوای دوباره اون همه حرفو بگم؟ +نه _پس الان به خواب فردا مدرسه داری
بعد خوابوندن سول ات به اتاق رفت دوشی گرف و جلوی اینه نشست و با خودش گفت
_ دلم براش تنگ شده
ویو صبح
_هر روز خوشگل تر از دیروزی
+مرسی مامان _اگه صبحونتو خوردی برو پایین عموچانگ منتظرته
+ماشه مامان من رفتم
ات سر سول رو بوسید و گفت
_یادت که نرفته لبخند بزن نزار کسی بهت بی احترامی کنه به توظیحات معلم خوب گوش کن از هر سی چیزی نگیر نخور ننوش و مهم تر از هر چیزی یادت باشه تو خیلی با ارزشی
سول تک تک کلمه این حمله هارو حفظ بود و همیشه همراه مامانش میگفت ات ستشو رو موهای سول گشیدو گفت
_افرین حالا برو
سول با اقای چانگ رفت و ات برگشت تو و اماده شد تا بره به شرکت
ویو شرکت
*خب 7 سال گذشته و خبری از رئیس شرکت نیست پس نظرتون چیه رئیس جدید انتخواب کنیم
*فکر خوبیه
*همین کارو کنیم
_بدون اجازه من ؟
همه:خانوم ات
_من موقع رفتن این شرکترو به شما ها سپردم و شما ها دقیقا چیکار کردین ؟ اصلا خبر دارین چقد از سهام شرکت به فنا رفته چقد از محصولات به فروش نرفته؟ چند نفر هر چی سرمایه گذاری کرده بودن همه پولاشونو با سود برداشتن رفتم میدونین چند نفررررر(عربدع )
*خانوم ات ما...
_صداتو ببر تا خودم نبرم و الان که برگشتم دارم میبینم همه دارن میگن رئیس جدید انتخواب کنیم مگه بچه بازی تا 1 هفته وقت دارین این شرکتو سر سامون بدین وگرنه من میدونمو شمااا(عربده شدید)
10 دقیقه بعد
چانگ:اروم باشید خانوم و اینکه خانوم یونا میخواد شمارو ببینن الان تو لابین
_چطور اروم باشم میرینن تو عصا... صب کن کییییی؟؟؟؟
فریب ادامه p30
که یهو
_ات وایسا
_چی شده
_ دستبندت افتاد بگیر _ممنونم کار دیگه ای نداری؟
_نه
ات چیزی نگفتو سوار ماشین شد اقای چانگ چشم غره ای به کوک زد و سوار ماشین شد
ویو خونه ات
_میتونی بری ممنون مواظب سول بودی
*با اجازه خدافظ
ات چیزای اظافی که تو تنش بود رو در اورد دستاشو شست و رفت تو اتاق سول روی تخت نشست و دستشو رو سر سول کشید
+مامان اومدی _چرا هنوز بیداری +بیدار نبودم الان بیدار شدم
_خوابت مثل من خیلی سبکه ولی بهتره الان به خوابی
+مامان بابا رو دیدی
ات مکث کوتاهی کردو با لبخند گفت _اره دیدم +باهم بد بودین؟ _نه عزیزم +پس مامان من می میتونم بابارو از نزدیک ببینم _سول ما دربارش حرف زدیم میخوای دوباره اون همه حرفو بگم؟ +نه _پس الان به خواب فردا مدرسه داری
بعد خوابوندن سول ات به اتاق رفت دوشی گرف و جلوی اینه نشست و با خودش گفت
_ دلم براش تنگ شده
ویو صبح
_هر روز خوشگل تر از دیروزی
+مرسی مامان _اگه صبحونتو خوردی برو پایین عموچانگ منتظرته
+ماشه مامان من رفتم
ات سر سول رو بوسید و گفت
_یادت که نرفته لبخند بزن نزار کسی بهت بی احترامی کنه به توظیحات معلم خوب گوش کن از هر سی چیزی نگیر نخور ننوش و مهم تر از هر چیزی یادت باشه تو خیلی با ارزشی
سول تک تک کلمه این حمله هارو حفظ بود و همیشه همراه مامانش میگفت ات ستشو رو موهای سول گشیدو گفت
_افرین حالا برو
سول با اقای چانگ رفت و ات برگشت تو و اماده شد تا بره به شرکت
ویو شرکت
*خب 7 سال گذشته و خبری از رئیس شرکت نیست پس نظرتون چیه رئیس جدید انتخواب کنیم
*فکر خوبیه
*همین کارو کنیم
_بدون اجازه من ؟
همه:خانوم ات
_من موقع رفتن این شرکترو به شما ها سپردم و شما ها دقیقا چیکار کردین ؟ اصلا خبر دارین چقد از سهام شرکت به فنا رفته چقد از محصولات به فروش نرفته؟ چند نفر هر چی سرمایه گذاری کرده بودن همه پولاشونو با سود برداشتن رفتم میدونین چند نفررررر(عربدع )
*خانوم ات ما...
_صداتو ببر تا خودم نبرم و الان که برگشتم دارم میبینم همه دارن میگن رئیس جدید انتخواب کنیم مگه بچه بازی تا 1 هفته وقت دارین این شرکتو سر سامون بدین وگرنه من میدونمو شمااا(عربده شدید)
10 دقیقه بعد
چانگ:اروم باشید خانوم و اینکه خانوم یونا میخواد شمارو ببینن الان تو لابین
_چطور اروم باشم میرینن تو عصا... صب کن کییییی؟؟؟؟
۶۵۶
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.