هوسخان

🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁

#هوس_خان👑
#پارت83





باحس نوازش صورتش پلکی زد چشماشو باز کرد و بهم نگاه کرد
لبخندی مهمانش کردم نترسید هراسون نشد منتظرم بوده !
اینجا کنارش بودن و شاید قبل خواب چندین و چند بار تصور کرده بوده...

کمی جابجا شد و بهم نگاه کرد پتویی که روش بود و کنار زدم و کنارش دراز کشیدم هنوزم بهم نگاه میکرد فرار نمی کرد دیگه نمی ترسید

موهاشو از روی پیشونیش کنار زدم پیشونیشو بوسیدم چشماش بسته شد این حسی که به این دختر داشتم قابل توصیف و وصف نبود
انگار این حس و حالم و خودش فهمیده بود که تقلا نمی‌کرد که نمی خواست فرار کنه فقط غمگین و محزون کنارم مونده بود
آهسته اسمش رو زمزمه کردم چشماشو باز کرد و نگاهم کرد حالشو پرسیدم پلک زد و من فهمیدم که آدم میتونه بدونه زدنم حرف بزنه
سرش و روی سینم گذاشتم تپش قلبم توی گوشش نشست کنار گوشش بوسه کاشتم و گفتم
قلب من فقط داره به خاطر تو اینطوری بی تابی میکنه غمگین نباش من بالاخره یه راهی پیدا می کنم...
نمیخوام تورو غمگین و ناراحت ببینم...
میدونم عذاب وجدان داری اما خودتو به من بسپار کاری نمی کنم که برای تو بد بشه
لاله گوشش رو بوسیدم تا رسیدم به لباش وقتی که لب روی لبش گذاشتم انگار به شراب صدساله رسیدم
هرچقدر میبوسیدم هرچقدر می بوسیدمش سیر نمیشدم

🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۳)

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان#پارت84هوس انگیز بود آئین دختر نمیدونم چقد...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت85کنار ماهرو زمان و مکان از یادم میر...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت82لباس خواب سفید رنگی پوشید روی تخت...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت81اما حضور مهتاب حضور خواهرش به عنوا...

ازدواج اجباری

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_283باشه ای گفت و با یه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط